،میخوام تجربه ی تلخ مو از سقط بذارم...

سلام،میخوام تجربه ی تلخ مو از سقط بذارم،شاید که کس دیگه دچار این اشتباه نشه.

من بارداری اولم خیلی دچار تنش و بیماری بودم،جوری که مجبور بودم شب تا صبح ۴بار برم دوش بگیرم بلکه از دردام کم شه،برای همین بشدت از بارداری و بچه دوم متنفر بودم. وقتی فهمیدم دوباره باردارم،انگار دنیا رو سرم خراب شد، شوکه شدم، با دکترم تماس گرفتم، سونو رفتم ،با همسرم دعوام شد،چون بارها تذکر داده بودم که ک ا ن د و م استفاده کن و نمیکرد، دکتر یک هفته فرصت داد فکرام کنم، راضی شدم نگهش دارم . اما درست روز آخر نظرم برگشت. دلخور بودم، شاکی بودم،پسرم یکسالش بود و کلی گیر و گرفتاری مالی که الان بهش میگم بهانه تراشی،کم تحملی،بی مسئولیتی....

دکتر قرص سایتوک ۳تا وارژینال زد، و یک آمپول فشار...

دو ساعت بعد دوتا 

 بعدش دوتا

میدونستم افسردگی میار، اما چون نمیخواستمش، فکر نمیکردم

فرزندم تو دلم یه پیچی زد

جوون داد

احساس کردم پسرم جووون داد، دق کردم

باور کنین قلب جنین یک ماهه با بچه ی ده ساله هیچ فرقی نمیکنه، دنیا رو سرتون آوار میشه، به سوگ میشینین،،،من ۴روزه سقط کردم و ۴روزه قلبم غمگینه
،بچه مو کشتم، بی پناه و مظلوم و زبون بسته. به امن ترین نقطه ی جهان پناه آورده بود، اما من کشتمش،
هنوز ناراحتم...
(باز نشر یک خاطره از نی نی سایت)
.
.
.
.
.

#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #پست_جدید #خاصترین #تکست_خاص #عاشقانه #تکست_ناب #عشق #طنز #دخترونه #تنهایی