یه وقتایی هست که...
یه وقتایی هست که...
نمیدونی چه مرگت شده،
نمیدونی،فقط کلافه ای،خیلی کلافه،
یه بغض بزرگ مثل یه سنگ راه گلوتو بسته نه میتونی قورتش بدی و نه بشکنیش،
ترس از آینده،
ترس از دوست داشتن،
ترس از خواستن داره خفم میکنه،
ای خدا...
چقدر سخته ندونی تو زندگی چکاره ای،
به هر دری میرسی بسته میشه،
قلبتو تو قفس کردی تاخطا نره،
انگار که زندگیت تو قفسه،
به خدا خسته ام،خیلی خسته،
دلم یه دل سیر گریه میخواد،
گریه ی بلند،
از اون گریه هایی که بدون ترس جیغ میزدیمو بلند تمام بغضمونو خالی میکردیم،
بدون ترس از زشت بودنو خیلی چیزای دیگه،
میترسم آخرش با این بغض خفه بشم، سالهاست آروم و شبانه اشک میریزم،
اما این بغض لعنتی داد میخواد،
خدایا داره تموم میشه، توانم
نمیتونم،کم آوردم....
نمیدونی چه مرگت شده،
نمیدونی،فقط کلافه ای،خیلی کلافه،
یه بغض بزرگ مثل یه سنگ راه گلوتو بسته نه میتونی قورتش بدی و نه بشکنیش،
ترس از آینده،
ترس از دوست داشتن،
ترس از خواستن داره خفم میکنه،
ای خدا...
چقدر سخته ندونی تو زندگی چکاره ای،
به هر دری میرسی بسته میشه،
قلبتو تو قفس کردی تاخطا نره،
انگار که زندگیت تو قفسه،
به خدا خسته ام،خیلی خسته،
دلم یه دل سیر گریه میخواد،
گریه ی بلند،
از اون گریه هایی که بدون ترس جیغ میزدیمو بلند تمام بغضمونو خالی میکردیم،
بدون ترس از زشت بودنو خیلی چیزای دیگه،
میترسم آخرش با این بغض خفه بشم، سالهاست آروم و شبانه اشک میریزم،
اما این بغض لعنتی داد میخواد،
خدایا داره تموم میشه، توانم
نمیتونم،کم آوردم....
۷.۴k
۰۴ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.