پارت 1 فیک ◐DEWON◑
✙๖ۣۜD๖ۣۜE๖ۣۜW๖ۣۜO๖ۣۜN✙ PART 1 ✙
از خونه زد بیرون و رفت سمت خونه دوستش ، چون قرار بود برن جنگل ◌
رسید پیش دوستش مایک و با اون سلام و احوال پرسی کرد ◖
○ _ سلام مایکل چطوری ؟ آماده ای
● _ سلام آره من آماده ام بریم
◍ و رفتین سوار ماشین شدین، چند دقیقه ای تو ماشین بودین و هیچ حرفی نمیزدین تا اینکه رسیدین کنار یه جنگل پر از دار و درخت که حتی توی روز هم تاریک بود ◍
● _ پیاده شو .
◍ و رفت لا به لای درختا و محو شد
ا/ت رفت و کنار یه درخت بزرگ ایستادی و وسایل رو گزاشت روی زیر انداز
، کم کم هوا تاریک میشد و مایک هنوز پیداش نشده بود ، چند دقیقه بعد مایکل با یه بغل پر از چوب و هیزوم اومد پیش ا/ت ◍
● _ هی ا/ت به چی نگا نمیکنی بیا اینارو از دستم بگیر یه کم کمک کن
○ _ عا عا اومدم اومدم
◍ دوید سمتش و نصفی از هیزم ها رو برداشت و گزاشت زمین ◍
● _ باید تا هوا تاریک نشده آتیش روشن کنیم
○ _ روشن کن هوا داره سرد میشه
◍ مایک هیزم ها رو روی هم ریخت و بعد از چند دقیقه آتیش روشن کرد و چادر رو درست کرد که برین تو تا سردتون نشه ، ا/ت رفت تو و چند دقیقه بعد مایک هم رفت داخل چادور ◍
● _ سردت نیست؟ میخای پتو بدم بهت؟
○ _ نه نمیخاد سرد نیست
◍ داشتین حرف میزدین که یهو یه صدای رد و برق اومد و آروم آروم بارون گرفت
ا/ت از چادور اومد بیرون و چند قدم رفت جلو تر تا ببینه درختا اسیب دیدن یا نه
مایکل هم رفته بود تا وسایل رو بزاره ماشین تا برن ، ناگهان یه جو خاص و خیلی قوی وارد بدن ا/ت شد و اون رو به وسط جنگل کشید
ا/ت تو حال خودش نبود و داشت به سمت وسط جنگل راه میرفت ، مایکل قسط داشت جلوش رو بگیره اما هرچی صدا میزد ا/ت جواب نمیداد ◍
● _ داری کجا میری ا/ت وسط جنگل خطر ناکه ممکنه رد و برق بزنه بهت
برگرد اینجا
◍ اما هرچی داد و بی داد کرد ا/ت هیچ توجهی نکرد و به راهش ادامه میداد
تا اینکه لا به لای درخت ها محو شد
مایک ترسید و سوار ماشین شد و در رو بست و اونجا رو غافل از ا/ت ترک کرد
ا/ت داشت به حرکت کردن ادامه میداد که به یه درخت بزرگ و پیر رسید و از حرکت ایستاد
بارون رو سر و بدنش میریخت و کامل خیس شده بود ، ساعت 10 شب بود و هوا خیلی سرد بود و فقط چند تا لباس نازک تن ا/ت بود و امکان سرما خوردنش خیلی زیاد بود
یک دفه بارون بند اومد و چیزی مثل روح از بدن ا/ت سریع و با درد از بدن ا/ت خارج شد و
ا/ت بی جون افتاد روی زمین و نفس نفس میزد
✙✙✙✙✙✙✙✙✙✙✙✙✙✙✙✙
برای پارت بعد فالو و کامنت یادتون نره 🍷🪐
از خونه زد بیرون و رفت سمت خونه دوستش ، چون قرار بود برن جنگل ◌
رسید پیش دوستش مایک و با اون سلام و احوال پرسی کرد ◖
○ _ سلام مایکل چطوری ؟ آماده ای
● _ سلام آره من آماده ام بریم
◍ و رفتین سوار ماشین شدین، چند دقیقه ای تو ماشین بودین و هیچ حرفی نمیزدین تا اینکه رسیدین کنار یه جنگل پر از دار و درخت که حتی توی روز هم تاریک بود ◍
● _ پیاده شو .
◍ و رفت لا به لای درختا و محو شد
ا/ت رفت و کنار یه درخت بزرگ ایستادی و وسایل رو گزاشت روی زیر انداز
، کم کم هوا تاریک میشد و مایک هنوز پیداش نشده بود ، چند دقیقه بعد مایکل با یه بغل پر از چوب و هیزوم اومد پیش ا/ت ◍
● _ هی ا/ت به چی نگا نمیکنی بیا اینارو از دستم بگیر یه کم کمک کن
○ _ عا عا اومدم اومدم
◍ دوید سمتش و نصفی از هیزم ها رو برداشت و گزاشت زمین ◍
● _ باید تا هوا تاریک نشده آتیش روشن کنیم
○ _ روشن کن هوا داره سرد میشه
◍ مایک هیزم ها رو روی هم ریخت و بعد از چند دقیقه آتیش روشن کرد و چادر رو درست کرد که برین تو تا سردتون نشه ، ا/ت رفت تو و چند دقیقه بعد مایک هم رفت داخل چادور ◍
● _ سردت نیست؟ میخای پتو بدم بهت؟
○ _ نه نمیخاد سرد نیست
◍ داشتین حرف میزدین که یهو یه صدای رد و برق اومد و آروم آروم بارون گرفت
ا/ت از چادور اومد بیرون و چند قدم رفت جلو تر تا ببینه درختا اسیب دیدن یا نه
مایکل هم رفته بود تا وسایل رو بزاره ماشین تا برن ، ناگهان یه جو خاص و خیلی قوی وارد بدن ا/ت شد و اون رو به وسط جنگل کشید
ا/ت تو حال خودش نبود و داشت به سمت وسط جنگل راه میرفت ، مایکل قسط داشت جلوش رو بگیره اما هرچی صدا میزد ا/ت جواب نمیداد ◍
● _ داری کجا میری ا/ت وسط جنگل خطر ناکه ممکنه رد و برق بزنه بهت
برگرد اینجا
◍ اما هرچی داد و بی داد کرد ا/ت هیچ توجهی نکرد و به راهش ادامه میداد
تا اینکه لا به لای درخت ها محو شد
مایک ترسید و سوار ماشین شد و در رو بست و اونجا رو غافل از ا/ت ترک کرد
ا/ت داشت به حرکت کردن ادامه میداد که به یه درخت بزرگ و پیر رسید و از حرکت ایستاد
بارون رو سر و بدنش میریخت و کامل خیس شده بود ، ساعت 10 شب بود و هوا خیلی سرد بود و فقط چند تا لباس نازک تن ا/ت بود و امکان سرما خوردنش خیلی زیاد بود
یک دفه بارون بند اومد و چیزی مثل روح از بدن ا/ت سریع و با درد از بدن ا/ت خارج شد و
ا/ت بی جون افتاد روی زمین و نفس نفس میزد
✙✙✙✙✙✙✙✙✙✙✙✙✙✙✙✙
برای پارت بعد فالو و کامنت یادتون نره 🍷🪐
۲۱.۳k
۲۱ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.