بچه که بودم از بس مغرور بودم،هروقت که مامانم میرفت جایی و
بچه که بودم از بس مغرور بودم،هروقت که مامانم میرفت جایی و منو با خودش نمیبرد، مثل بقیه بچه ها پشتش گریه و التماس نمیکردم ولی به محض اینکه میرفت میترکیدم از گریه...
بزرگ که شدم رفتنای زیادی دیدم
چیزای زیادی از دست دادم
شبای زیادی تو تنهایی اشک ریختم و حرص خوردم که چرا پا رو غرورم نگذاشتم...
با این وجود هنوز همونم، همون ادم مغروری که هرگز برا داشتن و نگه داشتن به کسی التماس نمیکنم
فقط بی صدا #ممکنعبشکنم...!
بزرگ که شدم رفتنای زیادی دیدم
چیزای زیادی از دست دادم
شبای زیادی تو تنهایی اشک ریختم و حرص خوردم که چرا پا رو غرورم نگذاشتم...
با این وجود هنوز همونم، همون ادم مغروری که هرگز برا داشتن و نگه داشتن به کسی التماس نمیکنم
فقط بی صدا #ممکنعبشکنم...!
۶.۴k
۰۸ خرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.