ماجراهایی من و دختر ننه هاجر
#ماجراهایی_من_و_دختر_ننه_هاجر
این قسمت: نذر یا نظر؟
بخش: اول 1/2
پنجشنبه بعدازظهر بود یهو صدای در اومد تق تق یکجوری ناآشنا در میزد چرا دوتا تق چرا سه تا نه؟
رفتم در باز کردم دختر همسایه بود یا بقول مامانم دختر همساده! همون دختر ننه هاجر دیگه، راستش ننه هاجر تو "کال گیلاسی" خیلی معروفه تا یادم نرفته بگم "کال گیلاسی" اسم محلمونه، یک سینی صورتی دستش بود توش دو تا کاسه چینی گل قرمز که احتمالا مال جهیزیه خود ننه هاجر بوده پُر آش و روش کلی روغن نعنا ریخته بود که بوش همه محل برداشته بود خلاصه خواسته بود همه هنرهاشو رو کنه
دختر باحیایی بود یک چادر گلگلی و زیرش اون پیراهن آبی که یک عکس خرس زشت روی سینهاش کشیده شده بود سرش کرده بود از اون دامن چین چینی فجیع که پاش بود بهتره هیچی نگم! یک روسری سورمهای که محکم گره زده بود و من به این فکر میکردم آیا میتونه نفس بکشه تا خونه شون برگرده سرش بود
یهو یک چیزی شبیه کرم خاکی روی آستینش برام جلب توجه کرد که بعد فهمیدم یک از رشته های آش بوده که موقع پختن لابد چسبیده به آستینش و اونم طبق معمول یادش رفته تمیز کنه خیلی دختر شلختهای بود از موهای نامرتبش که از لای روسری زده بود بیرون و شبیه قطرههای قیر که تو تابستون از پشت بوم آوریزون میشه شده بود نگم براتون
یکی از پاچههای شلوارش نمیدونم چرا کوتاه تر بود البته یکم! همه اینارو تو یک لحظه دید زدم! گفتم که با حیا بود و به من اصلا نگاه نمیکرد و چشماشو انداخته بود روی کاسههای آش راستش منم همینطور، آخه اینجا از این رسما نداریم که دختر و پسر همو برانداز کنن، اره بابا محلمون همه باحیان،
دختر ننه هاجر که دیگه نگووو
به قول بابام که فقط همین شعر بلده "عیب می جمله چو گفتی هنرش نیز بگو"
راستش وسط اون صورت گِرد و خشکلش چشمای عسلی روشنش مثل دوتا تیله سه پر میدرخشید ابروهاش که تا حالا دستکاری نشده بود واقعا دلبر بود آدم یاد شعرهای حافظ مینداخت راستش یکمی هم سیبیل داشت که خیلی شبیه باباش کریم آقا شده بود!
صدای نازی داشت اگه حرف میزد نفست بند میومد ولی فکر کنم بخاطر اینکه من بتونم نفس بکشم حرف نمیزد!!
خلاصه در اوج شلختگی مقدار کمی تا قسمتی هم "جانان" بود!
اینم براتون بگم دختر ننه هاجر از عمد چون میدونست مامانم خونه نیست و من تنهام اومده بود تا به بهانه آش خودی نشون بده! خلاصه نذر یا نظر کدوم داشت نمیدونم!!
بین خودمون بمونه منم یک کوچلو ازش خوشم میومد
ادامه دارد...1/2
#ارس_آرامی
این قسمت: نذر یا نظر؟
بخش: اول 1/2
پنجشنبه بعدازظهر بود یهو صدای در اومد تق تق یکجوری ناآشنا در میزد چرا دوتا تق چرا سه تا نه؟
رفتم در باز کردم دختر همسایه بود یا بقول مامانم دختر همساده! همون دختر ننه هاجر دیگه، راستش ننه هاجر تو "کال گیلاسی" خیلی معروفه تا یادم نرفته بگم "کال گیلاسی" اسم محلمونه، یک سینی صورتی دستش بود توش دو تا کاسه چینی گل قرمز که احتمالا مال جهیزیه خود ننه هاجر بوده پُر آش و روش کلی روغن نعنا ریخته بود که بوش همه محل برداشته بود خلاصه خواسته بود همه هنرهاشو رو کنه
دختر باحیایی بود یک چادر گلگلی و زیرش اون پیراهن آبی که یک عکس خرس زشت روی سینهاش کشیده شده بود سرش کرده بود از اون دامن چین چینی فجیع که پاش بود بهتره هیچی نگم! یک روسری سورمهای که محکم گره زده بود و من به این فکر میکردم آیا میتونه نفس بکشه تا خونه شون برگرده سرش بود
یهو یک چیزی شبیه کرم خاکی روی آستینش برام جلب توجه کرد که بعد فهمیدم یک از رشته های آش بوده که موقع پختن لابد چسبیده به آستینش و اونم طبق معمول یادش رفته تمیز کنه خیلی دختر شلختهای بود از موهای نامرتبش که از لای روسری زده بود بیرون و شبیه قطرههای قیر که تو تابستون از پشت بوم آوریزون میشه شده بود نگم براتون
یکی از پاچههای شلوارش نمیدونم چرا کوتاه تر بود البته یکم! همه اینارو تو یک لحظه دید زدم! گفتم که با حیا بود و به من اصلا نگاه نمیکرد و چشماشو انداخته بود روی کاسههای آش راستش منم همینطور، آخه اینجا از این رسما نداریم که دختر و پسر همو برانداز کنن، اره بابا محلمون همه باحیان،
دختر ننه هاجر که دیگه نگووو
به قول بابام که فقط همین شعر بلده "عیب می جمله چو گفتی هنرش نیز بگو"
راستش وسط اون صورت گِرد و خشکلش چشمای عسلی روشنش مثل دوتا تیله سه پر میدرخشید ابروهاش که تا حالا دستکاری نشده بود واقعا دلبر بود آدم یاد شعرهای حافظ مینداخت راستش یکمی هم سیبیل داشت که خیلی شبیه باباش کریم آقا شده بود!
صدای نازی داشت اگه حرف میزد نفست بند میومد ولی فکر کنم بخاطر اینکه من بتونم نفس بکشم حرف نمیزد!!
خلاصه در اوج شلختگی مقدار کمی تا قسمتی هم "جانان" بود!
اینم براتون بگم دختر ننه هاجر از عمد چون میدونست مامانم خونه نیست و من تنهام اومده بود تا به بهانه آش خودی نشون بده! خلاصه نذر یا نظر کدوم داشت نمیدونم!!
بین خودمون بمونه منم یک کوچلو ازش خوشم میومد
ادامه دارد...1/2
#ارس_آرامی
۸۰۰
۱۴ دی ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.