بــوے عطـرش
بــوےعطـرش
#پارت_12
خسته از پورشه خوشگلم پیاده شدم و درش رو بستم... به طرف در سالن رفتم و آروم بازش کردم...
بوتهای مشکیم رو با کفش رو فرشی عوض کردم...
خونه کاملا غرق در سکوت بود...
با این حال بلند گفتم:
- سلـام مـن امدم...
وقتی کسی جوابم رو نداد پوزخندی زدم و راه اتاقم رو در پیش گرفتم....
مثل همیشه کسی خونه نبود...
از پله ها بالا رفتم و در اتاقم رو باز کردم و رفتم داخل...
کولمو پرت کردم روی پاتختی...
لباسم رو با یه لباس راحتی عوض کردم...روبه روی آینه ایستادم و مشغول شونه کردن موهای مشکی بلندم شدم...
خب بزارین خودم رو معرفی کنم!
من میاعم، ، کیم میا... دختر کیم جکسون و پارک یوری... بابام یه تاجره معرفه و مامانمم دندان پزشکه...
اکثر وقتا تنهام... بابا و مامانم هیچ وقت خونه نیستن و همش درگیر کار و مشغله خودشونن... منم برای اینکه کمتر احساس تنهایی بکنم همش با سوکی و جونگی که مثل خواهر و برادرمن درحال خوش گذرونی تو مهمونی های بزرگ سعولم یا تو پاساژ های معروف درحال خرید..
.................................................
خب بچه ها می خواستم یه چیزی بهتون بگم اینجا من شغل پدر میا رو عوض کردم چونکه با خودم گفتم اینطوری خیلی بهتره داخل رمان، و اینکه شغل پدر میا با شغل پدر یکی از دوست های میا یکیه، اینو اگه برین داخل اون یکی پیجم بخونین شخصیت هارو،می فهمین کدوم رو میگم:)!
خب امیدوارم خوشتون بیاد از رمان:/
لایک و کامنت فراموش نشه**
شرط لایک : ۷۰ تا
بوص به کَله هاتون😹
بابای 🦋🐰
#پارت_12
خسته از پورشه خوشگلم پیاده شدم و درش رو بستم... به طرف در سالن رفتم و آروم بازش کردم...
بوتهای مشکیم رو با کفش رو فرشی عوض کردم...
خونه کاملا غرق در سکوت بود...
با این حال بلند گفتم:
- سلـام مـن امدم...
وقتی کسی جوابم رو نداد پوزخندی زدم و راه اتاقم رو در پیش گرفتم....
مثل همیشه کسی خونه نبود...
از پله ها بالا رفتم و در اتاقم رو باز کردم و رفتم داخل...
کولمو پرت کردم روی پاتختی...
لباسم رو با یه لباس راحتی عوض کردم...روبه روی آینه ایستادم و مشغول شونه کردن موهای مشکی بلندم شدم...
خب بزارین خودم رو معرفی کنم!
من میاعم، ، کیم میا... دختر کیم جکسون و پارک یوری... بابام یه تاجره معرفه و مامانمم دندان پزشکه...
اکثر وقتا تنهام... بابا و مامانم هیچ وقت خونه نیستن و همش درگیر کار و مشغله خودشونن... منم برای اینکه کمتر احساس تنهایی بکنم همش با سوکی و جونگی که مثل خواهر و برادرمن درحال خوش گذرونی تو مهمونی های بزرگ سعولم یا تو پاساژ های معروف درحال خرید..
.................................................
خب بچه ها می خواستم یه چیزی بهتون بگم اینجا من شغل پدر میا رو عوض کردم چونکه با خودم گفتم اینطوری خیلی بهتره داخل رمان، و اینکه شغل پدر میا با شغل پدر یکی از دوست های میا یکیه، اینو اگه برین داخل اون یکی پیجم بخونین شخصیت هارو،می فهمین کدوم رو میگم:)!
خب امیدوارم خوشتون بیاد از رمان:/
لایک و کامنت فراموش نشه**
شرط لایک : ۷۰ تا
بوص به کَله هاتون😹
بابای 🦋🐰
۱۰.۴k
۱۶ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۹۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.