احوال پرسی اش با من مثل حرف زدن های رئیسی با کارگران بود
شده بودم مریضی مثل بقیه ی مریض ها برایش...
احوال پرسی اش با من مثل حرف زدن های رئیسی با کارگران بود که میپرسید (ناهار خورده اند یا خیر) و جوابش هم هر چه بود اصلا مهم نبود
میدانی که از چه چیزی حرف میزنم!
مهم بودن!
مثل (خسته نباشید استاد)های اخر کلاس که اصلا به درک که استاد خسته است یا نه!
تمامش کن برویم کار داریم بابا نکبت!
مثل (انشالله که چیزی نیست فقط یک درد ساده است) وقت هایی ک سرطان تمام بدن را گرفته باشد!
اخر میدانی از ان قرص سفید ها به همه میداد
فقط که من نبودم
خودم هر روز میدیدم ب مجید هم از همان ها میداد و همان چرت و پرت هایی که توی پرونده ی من مینوشت برای او هم مینوشت!
انگار نه انگار هفت سال و سه ماه و چهار روز با من زندگی کرده بود!
اصلا اگه هنوز دوستم نداشت چرا منو به بیمارستانی ک خودش توش بود اورد که بیشتر مواظبم باشه؟هان؟!
دوست نداره بقیه بفهمن زن و شوهر بودیم یه بار جلوی مجید و دکتر به اون از خاطرات ازدواجمون گفتم شروع کرد به انگ زدن که تو دیوونه ای!
و یادمه مجیدم بهم خندید!
چند باری در گوشی بهش گفتم و یاد اوری کردم ولی بازم محل نداد و مثل هر بار او پرستار بداخلاقه میومد و یه کلرپرومازین کوفتی ب زور میکرد تو حلقم و دست آیدارم میگرفت و از اتاق میبرد بیرون!
پ.ن: کلرپرومازین دارویی برای کنترل اختلال اسکیزوفرنی است!
محمد حسین جسری
#کافکا
#فرانتس_کافکا
#صادق_هدایت
#البرکامو
#انتوان_چخوف
#رضا_براهنی
احوال پرسی اش با من مثل حرف زدن های رئیسی با کارگران بود که میپرسید (ناهار خورده اند یا خیر) و جوابش هم هر چه بود اصلا مهم نبود
میدانی که از چه چیزی حرف میزنم!
مهم بودن!
مثل (خسته نباشید استاد)های اخر کلاس که اصلا به درک که استاد خسته است یا نه!
تمامش کن برویم کار داریم بابا نکبت!
مثل (انشالله که چیزی نیست فقط یک درد ساده است) وقت هایی ک سرطان تمام بدن را گرفته باشد!
اخر میدانی از ان قرص سفید ها به همه میداد
فقط که من نبودم
خودم هر روز میدیدم ب مجید هم از همان ها میداد و همان چرت و پرت هایی که توی پرونده ی من مینوشت برای او هم مینوشت!
انگار نه انگار هفت سال و سه ماه و چهار روز با من زندگی کرده بود!
اصلا اگه هنوز دوستم نداشت چرا منو به بیمارستانی ک خودش توش بود اورد که بیشتر مواظبم باشه؟هان؟!
دوست نداره بقیه بفهمن زن و شوهر بودیم یه بار جلوی مجید و دکتر به اون از خاطرات ازدواجمون گفتم شروع کرد به انگ زدن که تو دیوونه ای!
و یادمه مجیدم بهم خندید!
چند باری در گوشی بهش گفتم و یاد اوری کردم ولی بازم محل نداد و مثل هر بار او پرستار بداخلاقه میومد و یه کلرپرومازین کوفتی ب زور میکرد تو حلقم و دست آیدارم میگرفت و از اتاق میبرد بیرون!
پ.ن: کلرپرومازین دارویی برای کنترل اختلال اسکیزوفرنی است!
محمد حسین جسری
#کافکا
#فرانتس_کافکا
#صادق_هدایت
#البرکامو
#انتوان_چخوف
#رضا_براهنی
۳.۳k
۰۵ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.