★my baby daddy★
★my baby daddy★
پارت:5
ویو ا/ت:
رفتیم مهمانی که دیدم رفیقای جونگکوک روی
میزی نشستن جونگکوک رفت بهشون دست داد و احوال پرسی کرد یکی از دوستای کوک معلوم بود هیزع همه دوستای کوک میدونستن کوک اجازه نمیده باهاشون دست بدم ولی اون انگار تازه دوست شده بود دستاش برد سمت منم چون ضایع نشه دست دادم نگاه کوک کردم دیدم اخم کرده اریس هم بغلم بود نشستیم اریس تازه راه افتاده بود و کلمه ای حرف میزد رفت با دختر دوست کوک بازی میکرد منم حواسم بهشون بود که دوست تازه وارد کوک شروع حرف زدن با من کرد کوک حسابی عصبی شده بود منم چاره ای نداشتم به حرفاش گوش میداد حواسم پرت شد که دیدم اریس افتاده زمین و داره گریه میکنه سریعی بلند شدم و گرفتمش بغل رفتم ارومش کنم رفتم توی دستشویی که پشت سرم کوک امد _:خوب دو دقعه با اون لاشی حرف نمیزدی مواظب این بچه بودی بزار شب بریم خانه کاری به سرت بیارم(عصبی.تشر زدن)+:کوک چیکار کنم خوب اون همش نزدیکم میشه(آروم)_:حالا من میدانم با تو همش زر میزنی با اون بزار بزار بریم خانه توی چشمام اشک جمع شد بغضم گرفته بود آخه میدونستم بریم خانه چیکارم میکنه عصبام خراب بود تقصیر من نبود اون همش با من حرف میزنه از دستم اریس گرفت و از دستشویی رفت بیرون راستش ناراحت شده بودم که جونگکوک اریس بیشتر از من دوست داره هعی خدا اشکام پاک کردم رفتم بیرون کنار کوک نشستم اصن با کسی حرف نمیزنم حتا نامزد های دوستاش که اریس گفت (علامت اریس ¢) دستاش سمت گرفت به حالت بغلم کن ¢:مامانی سیر سیر گرفتمش بغلم و رفتم توی اتاق بهش شیر دادم داشتم بهش شیر میداد که در باز شد سریعی لباسم رو کشیدم پایین دیدم اون دوسته کوکه چقدر کنس (علامت دوست کوک !) !:ببخشید باعث شد پسر کوچولوتونم بیوفته زمین حتا بهش نگاهم نکردم و گفتم آره +:ببخشید میشه برید بیرون من به اریس شیر بدم !:نه نمیشه (جدی) +:چی...یعنی چی بفرمایید بیرون شما آمدین توی اتاق(عصبی)که امد طرف آریس پرت کرد زمین و منم خوابوند روی تخت +:ولم کن مرتیکه ولم کننننن آریس مامان گریه نکن (جیغ .داد) که در با شتاب باز شد کوک گرفت آنقدر زدش منم آریس گرفتم بغل و ارومش میکردم +:هیششش مامان چیزی نیست چیزی نیست قشنگم جونگکوک اونکی دوستاش گرفتن و رفتیم خانه توی ماشین بودیم که.....
*نظرتون بگید*
پارت:5
ویو ا/ت:
رفتیم مهمانی که دیدم رفیقای جونگکوک روی
میزی نشستن جونگکوک رفت بهشون دست داد و احوال پرسی کرد یکی از دوستای کوک معلوم بود هیزع همه دوستای کوک میدونستن کوک اجازه نمیده باهاشون دست بدم ولی اون انگار تازه دوست شده بود دستاش برد سمت منم چون ضایع نشه دست دادم نگاه کوک کردم دیدم اخم کرده اریس هم بغلم بود نشستیم اریس تازه راه افتاده بود و کلمه ای حرف میزد رفت با دختر دوست کوک بازی میکرد منم حواسم بهشون بود که دوست تازه وارد کوک شروع حرف زدن با من کرد کوک حسابی عصبی شده بود منم چاره ای نداشتم به حرفاش گوش میداد حواسم پرت شد که دیدم اریس افتاده زمین و داره گریه میکنه سریعی بلند شدم و گرفتمش بغل رفتم ارومش کنم رفتم توی دستشویی که پشت سرم کوک امد _:خوب دو دقعه با اون لاشی حرف نمیزدی مواظب این بچه بودی بزار شب بریم خانه کاری به سرت بیارم(عصبی.تشر زدن)+:کوک چیکار کنم خوب اون همش نزدیکم میشه(آروم)_:حالا من میدانم با تو همش زر میزنی با اون بزار بزار بریم خانه توی چشمام اشک جمع شد بغضم گرفته بود آخه میدونستم بریم خانه چیکارم میکنه عصبام خراب بود تقصیر من نبود اون همش با من حرف میزنه از دستم اریس گرفت و از دستشویی رفت بیرون راستش ناراحت شده بودم که جونگکوک اریس بیشتر از من دوست داره هعی خدا اشکام پاک کردم رفتم بیرون کنار کوک نشستم اصن با کسی حرف نمیزنم حتا نامزد های دوستاش که اریس گفت (علامت اریس ¢) دستاش سمت گرفت به حالت بغلم کن ¢:مامانی سیر سیر گرفتمش بغلم و رفتم توی اتاق بهش شیر دادم داشتم بهش شیر میداد که در باز شد سریعی لباسم رو کشیدم پایین دیدم اون دوسته کوکه چقدر کنس (علامت دوست کوک !) !:ببخشید باعث شد پسر کوچولوتونم بیوفته زمین حتا بهش نگاهم نکردم و گفتم آره +:ببخشید میشه برید بیرون من به اریس شیر بدم !:نه نمیشه (جدی) +:چی...یعنی چی بفرمایید بیرون شما آمدین توی اتاق(عصبی)که امد طرف آریس پرت کرد زمین و منم خوابوند روی تخت +:ولم کن مرتیکه ولم کننننن آریس مامان گریه نکن (جیغ .داد) که در با شتاب باز شد کوک گرفت آنقدر زدش منم آریس گرفتم بغل و ارومش میکردم +:هیششش مامان چیزی نیست چیزی نیست قشنگم جونگکوک اونکی دوستاش گرفتن و رفتیم خانه توی ماشین بودیم که.....
*نظرتون بگید*
۲۱.۸k
۰۸ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.