دختر فراموش شده part 27
دختر فراموش شده
پارت 27
سه سال بعد )
هانا )
با صدای منشی جانگ از جام پرید
- هااا کیه ؟ چیه ؟ کجا اتیش گرفته ؟
منشی جانگ زد زیر خنده : خانوم جلسه دارین
- اها خوبه که بیدارم کردی !
منشی جانگ جدی شد : بله وظیفمه
رفتم سمت اتاق جی وون
که دیدم نشسته کنار یون هی و سرشو ردی شونش گذاشته خیلی ناز خابیده ( گیج نشید بزودی همه چی معلوم میشود )
اروم گفتم
- من دارم میرم جلسه
یون هی گفت
/ هیسسس برو فقط زود برگرد
- باش
رفتم تو اتاق کارم و یه لباس پوشیدم و کیفمو برداشتم ( عکسش هس )
جی وون تنها کسی بود که تا حالا روی واقعی منو ندیده بود ... اون زن سرد و بی روح و جدی !
همراه منشی جانگ سوار ماشین شدم منشی جانگ کاغذی رو از توی کیفش در اورد و به راننده داد و گفت : لطفا به این ادرس برید
رو به منشی جانگ گفتم
- حتما لازمه این جلسه رو برگزار کنیم من هنوز دو دلم ...
گفت : خانوم نگران نباشید گلدن برند معروف و قابل اعتمادیه میتونیم باهاش معامله کنین
- هوم خب باشه
بعد از چند ثانیه دوباره شروع کرد : راستی خانم نمیخاین برای کانسیلر و کرم پودر جدید پوستر طبلیقاتی بزنن ؟
- عوفف ... هزار بار بهت گفتم من معتقدم مشک ان است که خود ببوید نه ان که عطار بگوید ... تبلیغ تنها چیزیه که تو بیزینس شرکتم بهش اعتقاد ندارم ...
معترضانه گفت : خانم اصن مگه میشه یه شرکت بزرگ لوازم ارایشی تبلیغ نکنه ؟!
- عه جااانگ تو باز شروع کردیا
منشی.ج : خانوممم خب تبلیغ یه کار پر سوده و هر نوع بیزینسی بهش نیاز دار مشک بو دار و بو ندار ندارع که ! کلافه گفتم
- باشه بهش فکر میکنم
کلن داشت مدرک مدیریت منم میبرد زیر سوال :/ زنیکه لجباز !
چند دقیقه بعد ماشین ترمز کرد پیاده شدیم ساختمونی تقریبا 8 طبقه که با نمای سرامیکی رنگی با تکه های چوبی که به عنوان نما استفاده شده بود درست جلومون قرار داشت و بالاش نوشته بود شرکت گلدن... منشی جانگ جلوتر از من سمت در رفت رو به نگهبانای جلوی در گفت : خانم کیم اومدن
نگهبانا چیزی توی بیسیم شون گفتن و بعد با یه تعظیم ما رو راهنمایی کردن داخل نگهبانا ما رو تا دم در اسانسور رسوندن و گفتن : تشریف ببرید طبقه 8
عوففف اخه کدوم مدیر اسکلی جلساتشو میزاره طبقه هشتم ؟!
با غر غر سوار اسانسور شدم
- مرتیکه چه پرو هم تشریف داره میخاد محصول بخره ما باید بریم خدمتش :/
منشی جانگ : خانم کیم اروم باشید
( توضیح برا اونایی که دو هزاریشون کجه و نفهمیدن چی شد : خب هانا الان رییس یه شرکت لوازم ارایشی بزرگه و داره میره به یه جلسه توی یه شرکت دیگه اونایی هم که میخایین ببینین جی وو کیه بگم که اینو نمیتونم اسپویل کنم *خنده شیطانی*)
وارد جلسه شدیم مردی تقریبا چهل ساله نشسته بود و سه چهار تا مشاور زن و مرد هم دورش بودن( علامت مرده #)
# سلام خانم کیم خوش اومدین
- سلام ممنون
پرش زمانی * بعد از احوال پرسی
# خط همه چیز محصولتون اوکیه ما یه 10000 کارتون ازش میخایم ولی یه مشکلی هست ...
- میشنوم ...
# شنیدم برای کانسیلر و کرم پودر جدیدتون تبلیغ نکردین
- حقیقتا من اصلا به تبلیغ اعتقاد ندارم
که منشی جانگ مشتی کوبید تو پام
عاااای خیلی بد زد
خیلی اروم دم گوشم گفت : میدونی ده هزار کارتون چقدره که بخاطرش یه تبلیغ نمیکنی ؟
# خب پس ...
دلمو به دریا زدم
- ولی اگه شما بخاین و کاراشو خودتون کنین تبلیغ میکنیم
لبخندی رو لبای منشی جانگ و مرده نقش گرفت
# خوبه پس من فردا براتون یه سلبرتی میفرستم بیاد برای عکس برداری ...
با اکراه جواب دادم
- خوبه
جیمین )
داد زدم
+ ولی من هفته پیش عکس براری داشتممم خستمه !
مدیر کمپانی سمج شد : این فرق داره برای یه شرکت بزرگه که تا حالا تبلیغ نکرده ...
پارت 27
سه سال بعد )
هانا )
با صدای منشی جانگ از جام پرید
- هااا کیه ؟ چیه ؟ کجا اتیش گرفته ؟
منشی جانگ زد زیر خنده : خانوم جلسه دارین
- اها خوبه که بیدارم کردی !
منشی جانگ جدی شد : بله وظیفمه
رفتم سمت اتاق جی وون
که دیدم نشسته کنار یون هی و سرشو ردی شونش گذاشته خیلی ناز خابیده ( گیج نشید بزودی همه چی معلوم میشود )
اروم گفتم
- من دارم میرم جلسه
یون هی گفت
/ هیسسس برو فقط زود برگرد
- باش
رفتم تو اتاق کارم و یه لباس پوشیدم و کیفمو برداشتم ( عکسش هس )
جی وون تنها کسی بود که تا حالا روی واقعی منو ندیده بود ... اون زن سرد و بی روح و جدی !
همراه منشی جانگ سوار ماشین شدم منشی جانگ کاغذی رو از توی کیفش در اورد و به راننده داد و گفت : لطفا به این ادرس برید
رو به منشی جانگ گفتم
- حتما لازمه این جلسه رو برگزار کنیم من هنوز دو دلم ...
گفت : خانوم نگران نباشید گلدن برند معروف و قابل اعتمادیه میتونیم باهاش معامله کنین
- هوم خب باشه
بعد از چند ثانیه دوباره شروع کرد : راستی خانم نمیخاین برای کانسیلر و کرم پودر جدید پوستر طبلیقاتی بزنن ؟
- عوفف ... هزار بار بهت گفتم من معتقدم مشک ان است که خود ببوید نه ان که عطار بگوید ... تبلیغ تنها چیزیه که تو بیزینس شرکتم بهش اعتقاد ندارم ...
معترضانه گفت : خانم اصن مگه میشه یه شرکت بزرگ لوازم ارایشی تبلیغ نکنه ؟!
- عه جااانگ تو باز شروع کردیا
منشی.ج : خانوممم خب تبلیغ یه کار پر سوده و هر نوع بیزینسی بهش نیاز دار مشک بو دار و بو ندار ندارع که ! کلافه گفتم
- باشه بهش فکر میکنم
کلن داشت مدرک مدیریت منم میبرد زیر سوال :/ زنیکه لجباز !
چند دقیقه بعد ماشین ترمز کرد پیاده شدیم ساختمونی تقریبا 8 طبقه که با نمای سرامیکی رنگی با تکه های چوبی که به عنوان نما استفاده شده بود درست جلومون قرار داشت و بالاش نوشته بود شرکت گلدن... منشی جانگ جلوتر از من سمت در رفت رو به نگهبانای جلوی در گفت : خانم کیم اومدن
نگهبانا چیزی توی بیسیم شون گفتن و بعد با یه تعظیم ما رو راهنمایی کردن داخل نگهبانا ما رو تا دم در اسانسور رسوندن و گفتن : تشریف ببرید طبقه 8
عوففف اخه کدوم مدیر اسکلی جلساتشو میزاره طبقه هشتم ؟!
با غر غر سوار اسانسور شدم
- مرتیکه چه پرو هم تشریف داره میخاد محصول بخره ما باید بریم خدمتش :/
منشی جانگ : خانم کیم اروم باشید
( توضیح برا اونایی که دو هزاریشون کجه و نفهمیدن چی شد : خب هانا الان رییس یه شرکت لوازم ارایشی بزرگه و داره میره به یه جلسه توی یه شرکت دیگه اونایی هم که میخایین ببینین جی وو کیه بگم که اینو نمیتونم اسپویل کنم *خنده شیطانی*)
وارد جلسه شدیم مردی تقریبا چهل ساله نشسته بود و سه چهار تا مشاور زن و مرد هم دورش بودن( علامت مرده #)
# سلام خانم کیم خوش اومدین
- سلام ممنون
پرش زمانی * بعد از احوال پرسی
# خط همه چیز محصولتون اوکیه ما یه 10000 کارتون ازش میخایم ولی یه مشکلی هست ...
- میشنوم ...
# شنیدم برای کانسیلر و کرم پودر جدیدتون تبلیغ نکردین
- حقیقتا من اصلا به تبلیغ اعتقاد ندارم
که منشی جانگ مشتی کوبید تو پام
عاااای خیلی بد زد
خیلی اروم دم گوشم گفت : میدونی ده هزار کارتون چقدره که بخاطرش یه تبلیغ نمیکنی ؟
# خب پس ...
دلمو به دریا زدم
- ولی اگه شما بخاین و کاراشو خودتون کنین تبلیغ میکنیم
لبخندی رو لبای منشی جانگ و مرده نقش گرفت
# خوبه پس من فردا براتون یه سلبرتی میفرستم بیاد برای عکس برداری ...
با اکراه جواب دادم
- خوبه
جیمین )
داد زدم
+ ولی من هفته پیش عکس براری داشتممم خستمه !
مدیر کمپانی سمج شد : این فرق داره برای یه شرکت بزرگه که تا حالا تبلیغ نکرده ...
۵۷.۸k
۱۸ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۸۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.