نامه ی شماره ی. ۲۰. 🎭
هم سلولی سلام
روزی هزار آرزو را مچاله میکنم
و دور می اندازم و باز آرزو میکنم:
ای کاش
من چمدانت را گرفته بودم، جلوی این همه موج منفی را گرفته بودم
ساعت را روی هفت و ده دقیقه غروب
«دقیقا زمان منتقل شدنت به بند انفرادی و آشنایی من با تو» نگاه میداشتم ، ولی ای کاش تو از درون از پا نمی افتادی... همیشه در هوایی نامعلوم، دنج میشود احساسم! شروع میشوی، از کتابی ناخوانده، با سر فصلی تازه!!
میخوانمت، هزار بار!!
و دوره میکنم تو را... که تو را میبرد میان من، در روزنه هیاهوی قرار میگردم
به دنبال تو به حال عجیب بی قراری...
نام تو، نام کتابی میشود کتابی به نام تو..
.
.
دلتنگم شدی به دیوار بکوب
من این سوی دیوار منتظرت خواهم بود.
.
.
.
#هم_سلولی
.
.
📚☕✨
روزی هزار آرزو را مچاله میکنم
و دور می اندازم و باز آرزو میکنم:
ای کاش
من چمدانت را گرفته بودم، جلوی این همه موج منفی را گرفته بودم
ساعت را روی هفت و ده دقیقه غروب
«دقیقا زمان منتقل شدنت به بند انفرادی و آشنایی من با تو» نگاه میداشتم ، ولی ای کاش تو از درون از پا نمی افتادی... همیشه در هوایی نامعلوم، دنج میشود احساسم! شروع میشوی، از کتابی ناخوانده، با سر فصلی تازه!!
میخوانمت، هزار بار!!
و دوره میکنم تو را... که تو را میبرد میان من، در روزنه هیاهوی قرار میگردم
به دنبال تو به حال عجیب بی قراری...
نام تو، نام کتابی میشود کتابی به نام تو..
.
.
دلتنگم شدی به دیوار بکوب
من این سوی دیوار منتظرت خواهم بود.
.
.
.
#هم_سلولی
.
.
📚☕✨
۸.۰k
۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۱