آسمان من و تو پارت ۸
۴۰ دقیقه بعد
ته ویو:
دکتر اومد بیرون و سریع دوییدم سمتش
ته: چی دکتر؟!
دکتر: عمل خوب بود
جین: خب کی میتونیم ببینیمشون؟!
دکتر: ام حرفم ادامه داره
ته: یعنی چی ؟! چیزی شده؟! میشه سریع تر بگین؟! حالش خوبه؟!
دکتر: نفس بگیر جون ایشون به خاطر ضربه ای که خوردن احتمال مرگشون ۱۰۰ بود ولی خیلی دختر قوی هست ولی مشکل اینجاست که ایشون میرن تو کما
ته: چییییی!!؟؟(با داد)
دکتر: آقا محترم لطفا صداتو نو بیارین پایین ایشون حتی اگه بهوش بیان احتمال اینکه فراموشی بگیرن ۹۹ در صد هست پس خودتو نو آماده کنین
ته: چ...ی
ته افتاد رو زمین و بیهوش شد و اعضا گرفتنش و بردنش پیش دکتر و دکتر ته رو بستری کرد
داستان از دید نویسنده
اعضا رفتن توی کافه ی بیمارستان درباره ی ات و ته حرف بزنن
جیهوپ: من فکر کنم این دوتا عاشق هم شدن
شوگا: چه طور میشه دوروزه؟!
جین: شوگا ندیدی ات واسه ی اینکه ته آسیب نبینه چی کار کرد؟! یا حال الان ته؟! فکر کنم اینا دچار عشق در یک نگاه شدن ولی اگه
نامجون: جین بسه آره اونا دچار عشق در یک نگاه شدن و الان همه میدونن که اونا زوج هستن و واقعا اتفاق افتاد پس از نظر اینکه هیت بگیرن و اینا خیالمون راحته و بحث میره سر همون چیزی که جین میخواست بگه ولی جاش نیست
جیهوپ: ام خب این یکم نگران کنندس
جیمین: یکم نه خیلی نگران کنندس
جانگ کوک: به نظرتون نباید زود تر به ات بگیم؟! چون اگه قراره جدایی بیوفته بینشون بزارین الان که باهم اونقدر خاطره نساختن و وابسته نشدن بگیم که جدا شدن
جیمین: کوک اونا عاشقن
کوک: اگه واقعا عاشق هم باشن قطعا دوری همو نمیتونن تحمل کنن
جین: کوک راست میگه نامجون نظر توچیه؟!
نامجون: باید بسپاریم به ته
شوگا: ولی یک قضیه جا موند
جین: چی؟!
شوگا: دکتر گفت که ات به احتمال ۹۰ درصد فراموشی میگیره
جین : وااییی چرا همه چی انقدر پیچیده شده؟!
که یهو یک پرستار اومد پایین
ات ویو:
چشمام و باز کردم
نمیدونستم کجام
چی شده؟!
که یهو یک زن که بهش میخورد پرستار باشه اومد بالا سرم
۱۰ دقیقه بعد
بعد اینکه دکتر کلی چکم کرد رفت بیرون و ۶ تا مرد اومدن داخل
جین: ات حالت خوبه؟!
ات: شما ؟!
جین: ات من
دکتر: لطفا بیاین من باهاتون حرف میزنم
نمیشناختمشون برای چی اصلا باید دکتر من با اون ها حرف بزنه؟!
داشتم با خودم کلنجار میرفتم که یهو در باز شد و یک پسر که میخورد خودش مریض باشه(چون ته لباس بیمارا رو پوشیده چون حالش بد بود)
ته: اتتت حالت خوبه؟!
ات: ببخشید شما به چه اجازه ای اومدین داخل؟! اصلا شما کی هستی؟!
ته: ات.... ات من ...من
جین: تهیونگ بیا اینجا
ته: اما
که اون پسره اومد دست اون پسره که فکر کنم تهیونگ بود و گرفت و رفت بیرون
ات: وای همه خل شدن ها
میخواستم بخوابم که باز اون پسره اومد داخل
ات: تو ادب نداری!
هیج حرفی نزد ک
خماری:)
ته ویو:
دکتر اومد بیرون و سریع دوییدم سمتش
ته: چی دکتر؟!
دکتر: عمل خوب بود
جین: خب کی میتونیم ببینیمشون؟!
دکتر: ام حرفم ادامه داره
ته: یعنی چی ؟! چیزی شده؟! میشه سریع تر بگین؟! حالش خوبه؟!
دکتر: نفس بگیر جون ایشون به خاطر ضربه ای که خوردن احتمال مرگشون ۱۰۰ بود ولی خیلی دختر قوی هست ولی مشکل اینجاست که ایشون میرن تو کما
ته: چییییی!!؟؟(با داد)
دکتر: آقا محترم لطفا صداتو نو بیارین پایین ایشون حتی اگه بهوش بیان احتمال اینکه فراموشی بگیرن ۹۹ در صد هست پس خودتو نو آماده کنین
ته: چ...ی
ته افتاد رو زمین و بیهوش شد و اعضا گرفتنش و بردنش پیش دکتر و دکتر ته رو بستری کرد
داستان از دید نویسنده
اعضا رفتن توی کافه ی بیمارستان درباره ی ات و ته حرف بزنن
جیهوپ: من فکر کنم این دوتا عاشق هم شدن
شوگا: چه طور میشه دوروزه؟!
جین: شوگا ندیدی ات واسه ی اینکه ته آسیب نبینه چی کار کرد؟! یا حال الان ته؟! فکر کنم اینا دچار عشق در یک نگاه شدن ولی اگه
نامجون: جین بسه آره اونا دچار عشق در یک نگاه شدن و الان همه میدونن که اونا زوج هستن و واقعا اتفاق افتاد پس از نظر اینکه هیت بگیرن و اینا خیالمون راحته و بحث میره سر همون چیزی که جین میخواست بگه ولی جاش نیست
جیهوپ: ام خب این یکم نگران کنندس
جیمین: یکم نه خیلی نگران کنندس
جانگ کوک: به نظرتون نباید زود تر به ات بگیم؟! چون اگه قراره جدایی بیوفته بینشون بزارین الان که باهم اونقدر خاطره نساختن و وابسته نشدن بگیم که جدا شدن
جیمین: کوک اونا عاشقن
کوک: اگه واقعا عاشق هم باشن قطعا دوری همو نمیتونن تحمل کنن
جین: کوک راست میگه نامجون نظر توچیه؟!
نامجون: باید بسپاریم به ته
شوگا: ولی یک قضیه جا موند
جین: چی؟!
شوگا: دکتر گفت که ات به احتمال ۹۰ درصد فراموشی میگیره
جین : وااییی چرا همه چی انقدر پیچیده شده؟!
که یهو یک پرستار اومد پایین
ات ویو:
چشمام و باز کردم
نمیدونستم کجام
چی شده؟!
که یهو یک زن که بهش میخورد پرستار باشه اومد بالا سرم
۱۰ دقیقه بعد
بعد اینکه دکتر کلی چکم کرد رفت بیرون و ۶ تا مرد اومدن داخل
جین: ات حالت خوبه؟!
ات: شما ؟!
جین: ات من
دکتر: لطفا بیاین من باهاتون حرف میزنم
نمیشناختمشون برای چی اصلا باید دکتر من با اون ها حرف بزنه؟!
داشتم با خودم کلنجار میرفتم که یهو در باز شد و یک پسر که میخورد خودش مریض باشه(چون ته لباس بیمارا رو پوشیده چون حالش بد بود)
ته: اتتت حالت خوبه؟!
ات: ببخشید شما به چه اجازه ای اومدین داخل؟! اصلا شما کی هستی؟!
ته: ات.... ات من ...من
جین: تهیونگ بیا اینجا
ته: اما
که اون پسره اومد دست اون پسره که فکر کنم تهیونگ بود و گرفت و رفت بیرون
ات: وای همه خل شدن ها
میخواستم بخوابم که باز اون پسره اومد داخل
ات: تو ادب نداری!
هیج حرفی نزد ک
خماری:)
۴۰.۵k
۰۳ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.