فیک وقتی 5 سال پیش ولت کرد P4
جنی: ات میای یه لحظه
ات: جانم؟!
جنی: با یه پسره دوست شدم خیلی خوبه
ات: شوهر خواهرمو میگی دیگه؟!«خنده»
جنی: اسمش تهیونگه
ات: تبریک میگم عشقمممممم«و جنی رو بغل کرد»
از زبون ات
وقتی اسم دوس پسرش رو گفت خیلی خوشحال شدم ولی یهو گوشیم زنگ خورد
ات: الو
کوک: الو سلام خوبی
ات: مرسی«یکم سرد»
کوک: میگم میای بریم بیرون
ات: الان«تعجب»
کوک: آره البته اگه میخوای
ات: 20دقیقه دیگه اینجا باش«یکم سرد»
و گوشیو قطع کرد و رفت حاضر شه
ساعت 8:20
از زبون ات
رفتم بیرون یه ماشین سیاه رنگ دیدم و شیشش اومد پایین کوک بود رفتم سوارش شدم«لباس ات اسلاید 2 ماشین هم اسلاید3»
کوک: سلام
ات: سلام «یکم سرد»
کوک: بریم؟!
ات:.. آره«یکم سرد»
و رفتن یه کافه و روی یکی از صندلی ها نشستن
کوک: چی میخوری؟!
ات: خودم حساب میکنم
کوک: با من میای بیرون حق حساب کردن نداری«نیشخند»
ات: داری به من دستور میدی؟!«سرد»
کوک:.... نه ولی من حساب میکنم
ات: کوک«که یهو کوک پرید وسط حرفش»
کوک: من حساب میکنم بحث نداریم
ذهن ات: ای خداا چرا انقدر مهربون شدی بیشعور «روان پریش😂😐» دلم میخواد بغلت کنم حیف نمیشه
گارسون: سلام چی میل دارید
کوک: یه قهوه و...
ات:... امم کاپوچینو
کوک: یه قهوه و کاپوچینو
گارسون: چشم
ورفت
کوک:کاش الان بغلم میکردی قبلانا دستمو داخل کافه یا رستوران میگرفتی دلم برای اون روزا تنگه«داخل ذهنش»
از زبون ات
داشتم داخل گوشیم میگشتم که دستم خورد دوربین گوشیم باز شد و دیدیم که کوک داره نگام میکنه منم. گوشیمو خواموش کردم و وقتی گذاشتمش کنار به بیرون نگاه میکرد
ات: مچتو گرفتم نمیخواد جعمش کنی«یکم گرم»
کوک: اوا
و بعد چند مین گارسون اومد و قهوه و کاپوچینو رو اورد و رفت
ات: فردا اجرا دارم
کوک: خودت؟!
ات: آره
کوک: حتما میام
ات:.... مرسی
ساعت 10
ات: سعی کردم یکم باهاش گرم بگیرم«ذهنش»
کوک: ات چطور بود؟!
ات: خوب نبود..... عالی بود
کوک:«ذوق»
شرایط
20لا
20کا
ات: جانم؟!
جنی: با یه پسره دوست شدم خیلی خوبه
ات: شوهر خواهرمو میگی دیگه؟!«خنده»
جنی: اسمش تهیونگه
ات: تبریک میگم عشقمممممم«و جنی رو بغل کرد»
از زبون ات
وقتی اسم دوس پسرش رو گفت خیلی خوشحال شدم ولی یهو گوشیم زنگ خورد
ات: الو
کوک: الو سلام خوبی
ات: مرسی«یکم سرد»
کوک: میگم میای بریم بیرون
ات: الان«تعجب»
کوک: آره البته اگه میخوای
ات: 20دقیقه دیگه اینجا باش«یکم سرد»
و گوشیو قطع کرد و رفت حاضر شه
ساعت 8:20
از زبون ات
رفتم بیرون یه ماشین سیاه رنگ دیدم و شیشش اومد پایین کوک بود رفتم سوارش شدم«لباس ات اسلاید 2 ماشین هم اسلاید3»
کوک: سلام
ات: سلام «یکم سرد»
کوک: بریم؟!
ات:.. آره«یکم سرد»
و رفتن یه کافه و روی یکی از صندلی ها نشستن
کوک: چی میخوری؟!
ات: خودم حساب میکنم
کوک: با من میای بیرون حق حساب کردن نداری«نیشخند»
ات: داری به من دستور میدی؟!«سرد»
کوک:.... نه ولی من حساب میکنم
ات: کوک«که یهو کوک پرید وسط حرفش»
کوک: من حساب میکنم بحث نداریم
ذهن ات: ای خداا چرا انقدر مهربون شدی بیشعور «روان پریش😂😐» دلم میخواد بغلت کنم حیف نمیشه
گارسون: سلام چی میل دارید
کوک: یه قهوه و...
ات:... امم کاپوچینو
کوک: یه قهوه و کاپوچینو
گارسون: چشم
ورفت
کوک:کاش الان بغلم میکردی قبلانا دستمو داخل کافه یا رستوران میگرفتی دلم برای اون روزا تنگه«داخل ذهنش»
از زبون ات
داشتم داخل گوشیم میگشتم که دستم خورد دوربین گوشیم باز شد و دیدیم که کوک داره نگام میکنه منم. گوشیمو خواموش کردم و وقتی گذاشتمش کنار به بیرون نگاه میکرد
ات: مچتو گرفتم نمیخواد جعمش کنی«یکم گرم»
کوک: اوا
و بعد چند مین گارسون اومد و قهوه و کاپوچینو رو اورد و رفت
ات: فردا اجرا دارم
کوک: خودت؟!
ات: آره
کوک: حتما میام
ات:.... مرسی
ساعت 10
ات: سعی کردم یکم باهاش گرم بگیرم«ذهنش»
کوک: ات چطور بود؟!
ات: خوب نبود..... عالی بود
کوک:«ذوق»
شرایط
20لا
20کا
۷.۵k
۱۸ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.