پ۴ف۳ برگشتم خونه و مهرداد دارو ها رو داد بهم زمان خوردنشم
پ۴ف۳ برگشتم خونه و مهرداد دارو ها رو داد بهم زمان خوردنشم گفت و رفت رفتم سر سجاده با خدا حرف زدم +چرا زمانی ک هزار بار مرگ خواستم ازت ندادی چرا الان ک عزیزام پیدا شدن خیلی هم دوستم دارن و ارزش قائلن برام الان باید بمیرم من خانواده خودمو دارم کارمو دارم درسمو دارم چرا باید بمیرم ها خدایا نامردی نکن دیگ کلی زجر کشیدم الان ک طعم خوشبختی رو دارم میچشم داری میکشیم خدایا من چ گناهی کردم ب خودت قسم توی خوشی هام یادت بودم اشک میریختم و حرف میزدم تا اینک روی سجاده خوابم رفت صبح زود مامان اومد بیدارم کرد و آماده شدم دارو هامو برداشتمو رفتم سر کلاس آقای... گفت کمکم میکنه توی درسام و کلاسام فقط کافیه با قدرت برم سمت خوب شدن
۱۴.۴k
۱۰ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.