رمان عشق تصادفی 🍷🥂 پارت 2 درخواستی
رمان عشق تصادفی 🍷🥂 پارت 2#درخواستی
......که صدای شکستن چیزی رو شنیدم بلند شدم و رفتم تو حال که دیدم دختر ا٫ت دوباره یه چیزی رو شکسته مچ دستشو محکم گرفتم و بردمش تو زیر زمین شلاق رو برداشتم و محکم بهش زدم که تعداد زدناش شد 104 که دیگه خسته شدم و توی زیر زمین ولش کردم و در رو روش قفل کردم اونجاهم خلی سرد بود و رفتم تو حال و روی مبل نشستم به یکی گفتم بیاد این خورده شیشه هارو جمع کنه دیگه واقعا تحمل اینکه هر روز بهش شلاغ بزنم رو نداشتم باید جور دیگه ای عمل کنم دستم کشیدم توی موهام و از اعصاب خوردی اربده کشیدم و رفتم تو حیاط عمارت
از زبان ا٫ت
از بس شلاق خورده بودم نمی تونستم حرکت کنم همه جام پر کبودی های امروز دیروز و یک هفته پیش بود از درد زیاد گریه میکردم و الان فقط میخواستم بمیرم و دیگه زنده نشم
—چرا باید این بلا ها سر من بیاد دیگه تحمل زنده موندن رو ندارم
کمی بعد که تونستم یه جورایی راه برم برای خود کشی رفتم زنجیر رو روی شعله آتیش گرفتم که خیلی قرمز شد و به خودم همش ضربه میزدم تا بمیرم و کمی بعد از جای ضربه های که به خودم زدم خون میومد و خودمو رها کردم تا خون ازم جاری بشه
—خدایا زود بمیرم تا همه چی تموم شه
از زبان جونگ کوک
رفتم توی انباری تا ببینم دختره چطوره چون باهاش خیلی کار دارم و با چیزی که دیدم ترس وجودمو گرفت
+ داری با خودت چیکار میکنی ( اربده )
— ولم کن و برو
+تو دیوونه ای هررزه
سریع اونو بغل کردم و بردمش تو اتاقم و جلوی خون ریزی شو گرفتم
+چرا با زنجیر خودتو سوزوندی (داد)
—چرا داری حالمو خوب میکنی من خودم خواستم بمیرم
بعد
ادامه دارد ............ منتظر پارت های بعدی باشید 💖
......که صدای شکستن چیزی رو شنیدم بلند شدم و رفتم تو حال که دیدم دختر ا٫ت دوباره یه چیزی رو شکسته مچ دستشو محکم گرفتم و بردمش تو زیر زمین شلاق رو برداشتم و محکم بهش زدم که تعداد زدناش شد 104 که دیگه خسته شدم و توی زیر زمین ولش کردم و در رو روش قفل کردم اونجاهم خلی سرد بود و رفتم تو حال و روی مبل نشستم به یکی گفتم بیاد این خورده شیشه هارو جمع کنه دیگه واقعا تحمل اینکه هر روز بهش شلاغ بزنم رو نداشتم باید جور دیگه ای عمل کنم دستم کشیدم توی موهام و از اعصاب خوردی اربده کشیدم و رفتم تو حیاط عمارت
از زبان ا٫ت
از بس شلاق خورده بودم نمی تونستم حرکت کنم همه جام پر کبودی های امروز دیروز و یک هفته پیش بود از درد زیاد گریه میکردم و الان فقط میخواستم بمیرم و دیگه زنده نشم
—چرا باید این بلا ها سر من بیاد دیگه تحمل زنده موندن رو ندارم
کمی بعد که تونستم یه جورایی راه برم برای خود کشی رفتم زنجیر رو روی شعله آتیش گرفتم که خیلی قرمز شد و به خودم همش ضربه میزدم تا بمیرم و کمی بعد از جای ضربه های که به خودم زدم خون میومد و خودمو رها کردم تا خون ازم جاری بشه
—خدایا زود بمیرم تا همه چی تموم شه
از زبان جونگ کوک
رفتم توی انباری تا ببینم دختره چطوره چون باهاش خیلی کار دارم و با چیزی که دیدم ترس وجودمو گرفت
+ داری با خودت چیکار میکنی ( اربده )
— ولم کن و برو
+تو دیوونه ای هررزه
سریع اونو بغل کردم و بردمش تو اتاقم و جلوی خون ریزی شو گرفتم
+چرا با زنجیر خودتو سوزوندی (داد)
—چرا داری حالمو خوب میکنی من خودم خواستم بمیرم
بعد
ادامه دارد ............ منتظر پارت های بعدی باشید 💖
۳.۳k
۱۳ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.