عشق پر حاشیه.7
پارت7
دیانا
بعد کلی حرف اینا
که دیدم وقت عکاسی بود که
ارسلان گفت...
ارس.نمیخواد بری برا عکاسی دیانا
دیا. چرا
ارسی. امروز با بچه ها قراره بریم شمال امروز چهارشنبس
دوز میمونیم میایم
دیا. واقعا ساعت چند
ارسی. ساعت 4 برو امدشو که ساعت 4 میام دنبالت
ادرسو برام اس بده
دیا. باشه فعلا
دیانا
قرار شد به بچه ها بریم شمال پارسا میومد
رفتم خونه امده شودم
که یه دس هودی
بنفش پوشیدم
کتونی سفید و کلاه افتابی سفید
ساعت چهار بود که ارسلان با
پارسا امدن رفتم پایین....
ارسلان
با پارسا رفتم دنبال دیانا
که پارسا نشست عقب
ارسی. چرا عقب نشستی
پارسا. میخوام دیانا بشینه جلو
اوکی
دیانا امد سوار شد که گفت..
دیا. پارسا را عقب نشسته
ارسی. گفتم گفت راحتم
دیا. اوکی بریم
قراره بچهه هارم برداریم
ارسی. اره
رفتیم رضا و محرابم برداشتیم
/ بچه ها همون انایی که دیروز گفتم/
دیانا
تو راه محراب انقد منو خندوند که دل درد گرفتم
شب بود رسیدیم تو راه
یک خوراکی گرفتیم رفتیم ویلایی
که رزرو کرده بودیم
رفتیم یکم خوردیمو اینا
......................
دیانا
خوردیم جمع کردیم که محراب گفت
جرعت و حقیقت بازی
همه اکی دادن بازی
کردیم
افتاد به منو محراب که محراب که محراب گفت.............
دوستاننن اینم پارت 7
خیلی خیلی وستون دارم
اگه رمانو دوست دارین لایک و کامنت بزارید برام
اگه دوست نداشتین
تو کامنتا بهم بگین
بوس بهتون
لباس دیانا اسلاید بعدی
دیانا
بعد کلی حرف اینا
که دیدم وقت عکاسی بود که
ارسلان گفت...
ارس.نمیخواد بری برا عکاسی دیانا
دیا. چرا
ارسی. امروز با بچه ها قراره بریم شمال امروز چهارشنبس
دوز میمونیم میایم
دیا. واقعا ساعت چند
ارسی. ساعت 4 برو امدشو که ساعت 4 میام دنبالت
ادرسو برام اس بده
دیا. باشه فعلا
دیانا
قرار شد به بچه ها بریم شمال پارسا میومد
رفتم خونه امده شودم
که یه دس هودی
بنفش پوشیدم
کتونی سفید و کلاه افتابی سفید
ساعت چهار بود که ارسلان با
پارسا امدن رفتم پایین....
ارسلان
با پارسا رفتم دنبال دیانا
که پارسا نشست عقب
ارسی. چرا عقب نشستی
پارسا. میخوام دیانا بشینه جلو
اوکی
دیانا امد سوار شد که گفت..
دیا. پارسا را عقب نشسته
ارسی. گفتم گفت راحتم
دیا. اوکی بریم
قراره بچهه هارم برداریم
ارسی. اره
رفتیم رضا و محرابم برداشتیم
/ بچه ها همون انایی که دیروز گفتم/
دیانا
تو راه محراب انقد منو خندوند که دل درد گرفتم
شب بود رسیدیم تو راه
یک خوراکی گرفتیم رفتیم ویلایی
که رزرو کرده بودیم
رفتیم یکم خوردیمو اینا
......................
دیانا
خوردیم جمع کردیم که محراب گفت
جرعت و حقیقت بازی
همه اکی دادن بازی
کردیم
افتاد به منو محراب که محراب که محراب گفت.............
دوستاننن اینم پارت 7
خیلی خیلی وستون دارم
اگه رمانو دوست دارین لایک و کامنت بزارید برام
اگه دوست نداشتین
تو کامنتا بهم بگین
بوس بهتون
لباس دیانا اسلاید بعدی
۲۵.۹k
۰۱ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.