92
#92
عشق ووفش💙♾️💜
نیکا: برگشتم و محکم بغلش کردم
خیلی دوست دارم🥹
ارسلان: منم زندگیم
نیکا: از بغلش اومدم بیرون و دوباره به اسمون خیره شدم
ارسلان: خب بریم
نیکا: کجا
ارسلان: میفهمی
همه سوار ماشینا شدن و راه افتادیم سمت باغ
خب رسیدم
نیکا: پیاده شدم باغ بود
ارسلان اومد سمتم و دستمو گرف همگی رفتیم داخل
ارسلان: رفتبم جایی که مخصوص منو نیکا بود نشستیم
نیکا: ارسلان چه خبر بود انگا تازه ازدواج کردیم باع سالگرده
ارسلان: اینا واسه تو کمه:)))))
نیکا: لپشو گرفتم کشیدم
ویییی خدا چگد تو خوبی
ارسلان: حیحی
نیکا: به جمعیت نکاع میکردیم همه روی پیست رقص میرقصیدن که نفسای کرمی به گوشم خورد که متوجه شدم ارسلانه
ارسلان: نیکا ببین خوشحالم از اینکه با تو ازدواج کردم بابات خیلی کار خوبی کرد بیرونت کرد خدا دیده من چه ادم خوبی عم واسه همین گفته نیکا واس تو
نیکا: چپ چپ بش نگاه کردم و زدیم زیر خنده وقتی جشن تموم شد رفتیم خونه تقریبا چن هفته میگذشت روی مبل بودم مه ارسلان اومد کنارم
ارسلان: قربونت برم؟!
نیکا: خب خر شدم بگو
ارسلان: نیکای من
نیکا: نگی دیکه خق نداری بگی
ارسلان: من چیز من بچه میخام
تیکا: چی گفتیییی
ارسلان: خب نیکا یه سال کذشت یادت رف قولی که بم دادی تو بیمارستان
نیکا: ن یادم نمیاد
ارسلان: عههه نیکا
نیکا: کوسن مبل رو برداشتم که سریع بلند شد فرار کنه پرت کزدم خورد تو سرش
ارسلان: عههههه باشه باشع خودت خاسی
خب چون من گوناه دالم باید لومان بینویسم و خسته بیشم 170 تا کامنت بزارین اکه هم تونسین بیشتل بزالین🥺ببیتین چیگد مظلوممم🥺گوناه دالم خو دلتون میاد فوش بدین
عشق ووفش💙♾️💜
نیکا: برگشتم و محکم بغلش کردم
خیلی دوست دارم🥹
ارسلان: منم زندگیم
نیکا: از بغلش اومدم بیرون و دوباره به اسمون خیره شدم
ارسلان: خب بریم
نیکا: کجا
ارسلان: میفهمی
همه سوار ماشینا شدن و راه افتادیم سمت باغ
خب رسیدم
نیکا: پیاده شدم باغ بود
ارسلان اومد سمتم و دستمو گرف همگی رفتیم داخل
ارسلان: رفتبم جایی که مخصوص منو نیکا بود نشستیم
نیکا: ارسلان چه خبر بود انگا تازه ازدواج کردیم باع سالگرده
ارسلان: اینا واسه تو کمه:)))))
نیکا: لپشو گرفتم کشیدم
ویییی خدا چگد تو خوبی
ارسلان: حیحی
نیکا: به جمعیت نکاع میکردیم همه روی پیست رقص میرقصیدن که نفسای کرمی به گوشم خورد که متوجه شدم ارسلانه
ارسلان: نیکا ببین خوشحالم از اینکه با تو ازدواج کردم بابات خیلی کار خوبی کرد بیرونت کرد خدا دیده من چه ادم خوبی عم واسه همین گفته نیکا واس تو
نیکا: چپ چپ بش نگاه کردم و زدیم زیر خنده وقتی جشن تموم شد رفتیم خونه تقریبا چن هفته میگذشت روی مبل بودم مه ارسلان اومد کنارم
ارسلان: قربونت برم؟!
نیکا: خب خر شدم بگو
ارسلان: نیکای من
نیکا: نگی دیکه خق نداری بگی
ارسلان: من چیز من بچه میخام
تیکا: چی گفتیییی
ارسلان: خب نیکا یه سال کذشت یادت رف قولی که بم دادی تو بیمارستان
نیکا: ن یادم نمیاد
ارسلان: عههه نیکا
نیکا: کوسن مبل رو برداشتم که سریع بلند شد فرار کنه پرت کزدم خورد تو سرش
ارسلان: عههههه باشه باشع خودت خاسی
خب چون من گوناه دالم باید لومان بینویسم و خسته بیشم 170 تا کامنت بزارین اکه هم تونسین بیشتل بزالین🥺ببیتین چیگد مظلوممم🥺گوناه دالم خو دلتون میاد فوش بدین
۲۷.۰k
۱۳ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۸۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.