عمیق ) چند پارتی ( پارت اول )

کوله پشتی رو رو کولم گذاشتم در خونه رو بستم کنار خیابون وایستادم تا تاکسی بیاد ...
به سمت بیمارستان حرکت کردم وارد محوطه بیمارستان شدم بوی الکل به مشامم میخورد از این بود متنفرم ...
به سمت اتاق مدیر حرکت کردم تق تق ای زدم
مدیر « بفرمایید
بعد از اجازه مدیر وارد اتاق شدم تعظیمی کردم رو یکی از صندلی ها نشستم ...
مدیر «« خب گمون کنم کارآموز هستی درسته خوب خودتو کامل معرفی کن ...
» بله من کارآموز هستم و جانگ بومی هستم در جریان هستید که
مدیر «« اوه بله بومی شاگرد ممتازه دانشگاه یانگ سو دانشکده پزشکی ...
خب درسته الان کاراتو ترتیب میدم کمی منتظر باش ...
شماره ای گرفت گفت« اوه کارآموز جدید آمده به دکتر جعون اطلاع بدید در جریان باشند .‌..
خیلی خب ترتیبش رو بدید تلفن گذاشت سر جایش روبه من به حرف آمد
مدیر « خب به بخش اعصاب انتقال گرفتی خب طبقه ۲۰ بخش اعصاب هستش و زیر نظر دکتر جعون هستی
بهترین دکتره
بومی» بله مچکرم تعریف دکتر جعون خیلی شنیدم
از اتاقش بیرون آمدم نمی‌دونم خوشحال باشم یا غمگین بهرحال دکتر جعون همون طور که شنیدم فردی باهاشون زرنک با عملکرد زیر کانه به سمت آسانسور حرکت کردم ...
روی طبقه ۲۰ کلیک کردم به خودم تو آینه ی آسانسور نگاهی انداختم دختری با قد متوسط با صورتی لاغر بدنی خوش اندام ...
چشم های درست بینی کوچک صورتی به سفیدی برف و در آخر لبهای متوسط با رنگ قرمز به قرمزی توت فرنگی به افکار خودم خندیدم ...
یهو پا هایی مانع بسته شدن در آسانسور شد قبل اینکه بسته بشه آمد داخل ...
اوه این دیگه کیه از لباسش میشد فهمید دکتره ...
دلم نمیومد فردا بزارم «««« بقیه رو فردا