یه حاج آقایی توکاروانمون بود...
یه حاج آقایی توکاروانمون بود...
بهش گفتم: حاج آقا من دخترِ بی حجابی بودم..
سازمیزدم…
الان ازهمه چی افتادم…
گفت :من حاضرم قسم جلاله بخورم تونظرکرده امام حسینی…
آقا اینوکه گفت من گریه گریه…
گفتم ازآقام امام حسین حجاب میخوام
زیرقبه امام حسین نماز خوندم…
اول واسه اون دوستی که منوکنجکاو وکربلایی کرد..
دوم واسه اینکه بهم اراده بده باحجاب شم.
هی درگیربودم
انتخاب سختی بود
واقعا حجاب برام سخت بود
اماروزآخردیگه تصمیم گرفتم برگردم ایران چادرمو زمین نذارم..
گفتم یا امام حسین به عشق توچادری شدم…حس میکنم خودت بادستای خودت چادرسرم کردی...
ازنجف چادرخریدم و ایران که اومدم اون چادر رو سرکردم...
الان دیگه توبه کردم.
هروز سرِ نمازم از امام حسینم میخوام منوتواین راه ثابت قدم نگه داره
کربلابودم ازحرم حضرت عباس اومدم بیرون که برم حرم امام حسین،
یه جوونی بهم برگه داد گفت پنجشنبه مهمون حضرت عباسین....
کلی گریه کردم ازخوشحالی...
رفتم حرم امام حسین،تا۳شب اونجا بودم...
روبروی ضریح آقا نشسته بودم، کیفم کنارم بود...
بلندشدم برم…
رسیدم جلوی دردیدم کیفم نیست
کیفمو دزدیدن...
پولش مهم نبود..
میدونی چی عذابم داد؟
اینکه اون برگه توکیفم بود...
ازحرم تا هتل گریه میکردم.ضجه میزدم
همه بهم نگاه میکردن...
مامانم گفت پولت رفت،فدای سرت،گریه نداره؛
گفتم مامان اون برگه شام توکیف بود...
تا۵ صبح گریه کردم وگفتم یا امام حسین میدونم بی لیاقت بودم که اون برگه رو ازم گرفتین...
ساعت۵صبح پاشدم رفتم رستورانِ هتل صبحانه بخوریم که بریم۲روزنجف وبرگردیم...
یهودیدم یه خانم اومدگفت کیفت رو درِ حرم امام حسین آویزون بوده،بیااین کیفت....
کیفو بازکردم
هیچی توکیفم نبود،جزاون برگه…
نابودشدم وقتی این صحنه رودیدم...
بعدکه برگشتم...
خواب دیدم همه اونایی که توکاروان کربلابودن اومدن دیدنم...
تو خواب مامانم بهم گفت ساناز بروپایین عمو هم اومده..
گفتم مامان عموکیه؟؟
گفت عمودیگه برادرامام حسین..
رفتم پایین دیدم یه جوون به پام بلندشد و منو بوسید…
من شیعه امام حسینم…بخدا حاضرم براشون جون بدم هرثانیه
اینجوری شد که چادری شدم…
خیلیا هم مسخره کردن.
ولی طرف حسابم کسِ دیگست…
دیگه سازموبستم،گذاشتم کنار.
دوستامو خیلیاشونو گذاشتم کنار...
الآن رومیپسندم...
خیلیم راضی هستم,,,,,,,
بهش گفتم: حاج آقا من دخترِ بی حجابی بودم..
سازمیزدم…
الان ازهمه چی افتادم…
گفت :من حاضرم قسم جلاله بخورم تونظرکرده امام حسینی…
آقا اینوکه گفت من گریه گریه…
گفتم ازآقام امام حسین حجاب میخوام
زیرقبه امام حسین نماز خوندم…
اول واسه اون دوستی که منوکنجکاو وکربلایی کرد..
دوم واسه اینکه بهم اراده بده باحجاب شم.
هی درگیربودم
انتخاب سختی بود
واقعا حجاب برام سخت بود
اماروزآخردیگه تصمیم گرفتم برگردم ایران چادرمو زمین نذارم..
گفتم یا امام حسین به عشق توچادری شدم…حس میکنم خودت بادستای خودت چادرسرم کردی...
ازنجف چادرخریدم و ایران که اومدم اون چادر رو سرکردم...
الان دیگه توبه کردم.
هروز سرِ نمازم از امام حسینم میخوام منوتواین راه ثابت قدم نگه داره
کربلابودم ازحرم حضرت عباس اومدم بیرون که برم حرم امام حسین،
یه جوونی بهم برگه داد گفت پنجشنبه مهمون حضرت عباسین....
کلی گریه کردم ازخوشحالی...
رفتم حرم امام حسین،تا۳شب اونجا بودم...
روبروی ضریح آقا نشسته بودم، کیفم کنارم بود...
بلندشدم برم…
رسیدم جلوی دردیدم کیفم نیست
کیفمو دزدیدن...
پولش مهم نبود..
میدونی چی عذابم داد؟
اینکه اون برگه توکیفم بود...
ازحرم تا هتل گریه میکردم.ضجه میزدم
همه بهم نگاه میکردن...
مامانم گفت پولت رفت،فدای سرت،گریه نداره؛
گفتم مامان اون برگه شام توکیف بود...
تا۵ صبح گریه کردم وگفتم یا امام حسین میدونم بی لیاقت بودم که اون برگه رو ازم گرفتین...
ساعت۵صبح پاشدم رفتم رستورانِ هتل صبحانه بخوریم که بریم۲روزنجف وبرگردیم...
یهودیدم یه خانم اومدگفت کیفت رو درِ حرم امام حسین آویزون بوده،بیااین کیفت....
کیفو بازکردم
هیچی توکیفم نبود،جزاون برگه…
نابودشدم وقتی این صحنه رودیدم...
بعدکه برگشتم...
خواب دیدم همه اونایی که توکاروان کربلابودن اومدن دیدنم...
تو خواب مامانم بهم گفت ساناز بروپایین عمو هم اومده..
گفتم مامان عموکیه؟؟
گفت عمودیگه برادرامام حسین..
رفتم پایین دیدم یه جوون به پام بلندشد و منو بوسید…
من شیعه امام حسینم…بخدا حاضرم براشون جون بدم هرثانیه
اینجوری شد که چادری شدم…
خیلیا هم مسخره کردن.
ولی طرف حسابم کسِ دیگست…
دیگه سازموبستم،گذاشتم کنار.
دوستامو خیلیاشونو گذاشتم کنار...
الآن رومیپسندم...
خیلیم راضی هستم,,,,,,,
۷.۶k
۱۱ بهمن ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.