زندگیم شده تو♡ پارت10
پارت10
+منو چی دیدی هان؟
اخماش رفت تو هم بعد:
×داد نزن سر من!
منم با تبعیت از خودش اخمامو تو هم بردم و:
+داد بزنم ک چکار کنی مثلا تو...
نزاشت ادامه حرفمو بگم و عصبی فکمو محکم گرفت بعد ترسناک نگاهم کرد و بالحنی ک سعی میکرد آروم باشه پج زد:
×نمیفهمی یا خودت ب نفهمی میزنی هوم؟ میگم صداتو رو من نبر بالا و گرنه بد میبینی!
×بشین حرف بزنیم!
اگه بگم نترسیدم دروغ گفتم نشستن رو صلاح دونستم پس نشستم اونم متقابل رو بروم نشست و:
×خوب گوش کن ات این نامزدی اجباریه اوکی؟ من از سر عشق باهاش نامزد نکردم پس علکی برداشت نکن واسه خودت و...
عصبی پریدم وسط حرفاش و حرصی از اینکه داره سرم شیره میماله غریدم:
+ چی میگی؟ نامزد اجباری نم چی؟ مگ گوشام مخملیهع؟ یا کور چیزیم ک نمیدونستم؟لابد اون بوس و بغل کردن هم اجباری بود نه؟
مگه منو چی میدیدی ک اینجوری باهام رفتار میکنی هان؟ بی کسو کارم؟
صورتش دیدنی بود زیاد قرمز از سر عصبانیت حقش بود عصبی غرید
ولی با چیزی ک گفت حس کردم قلبم شکست:
×اخه بد بخت اگه منو اونروز نجاتت نمیدادم الان اینجا نبودی تو که حتا عموت هم ترو نمیخواد من بودم ک ی سر پناه و غذا و لباس بهت دادم برو خداتو شکر کنم من روت ی نظری دارم پس آدای آدم های قوی در نیار واسه من بی همه چ....
نمیدونم چی تو صورتم دید ک جمله شو دیگه ادامه نداد یا بهتره بگم تحقیر کردنِ منو!
انگار تازه ب خودش اومد اخماشو باز کرد و سعی کرد آروم حرف بزنه و نزدیکم بشه:
×ببین ات معذرت میخوام خب حواسم نبود ی چیزای گفتم پس آروم باش ناراحت نشو اوک؟
نیشخندی ب حرافش زدم یا بهتره بگم تلخندی!
یعنی واقعا اینقدر ب چشمش اینقدر تو سطح پایینم ک هرجور دلش خواست بارم کنه؟ کور خونده عوضی با حس دستاش ک صورتمو قاب کردن ب خودم اومدم محکم پسش زدم و دو قدم فاصله گرفتم:
+نزدیکم نشو!
یکمی سکوت کردم بعد ب ادامه حرفام پی بردم:
تو راس میگی من..من یکی ک هیچکس اونو نمیخواد آره! بی کس و کارم آره! من بد بختم آره! برم خدارو شکر کنم که تو روم نظر داری؟ نه نمیخوام واسه چی برا ی عوضی ک فقط برای هوس منو میخواد؟
اصن کی گفته نجاتم بدی هان!؟ کی گفتهه؟
قلبم درد میکرد از این همه تحقیر درد میکرد چرا؟ چرا باید من این همه سرم بیاد مگه گناهم چی بود؟
اشکای مزاحممو محکم پس زدم و ادامه دادم:
بمیرم ی ثانیه دیگه اینجا پیش ی حروم زاد بمون..?
با سیلی ک خوردم حرفم نصف و نیمه موند هنوز مات و موهبم ک یقمو با دستای محکمش گرفت بعد عصبانی تو صورتم غرید:
به کی میگی حرومزاده عوضی هان؟ به کییی؟؟؟
توی گدا هرزه ی خیابونی ک خرجشو از اونجا درمیاره الان اومده واس من شاخ شده!؟ تو..
اینبار اونی ک سیلی خورد کوک بود دستشو گذاشت رو گونش و چشماش شدن کاسه خون بعد با بغض و عصبانیت گفتم:
من؟ من هر..زه خیابونیم من؟ ای.. اصن چرا برای ی غریبه میخوام توضیح بدم از پاک بودنمو؟ تو برو با نامزدت خوش باش منم میرم پی زندگیم حتا اگ کف خیابونا هم بخوابم بهتر از اینجا موندنمه!
خواست چیزی بگه ک صدای اون دختره اومد:
=عزیزم؟کجا موندی این همه سر و صداها چیه؟
کلافه دست ب صورتش و موهاش کشید میخواست آروممکنه ولی ب چه حقی؟ اجازه شو ندادم نیشخندی زدم و کنایه وار گفتم:
+برو..برو پیش عشقت ب اصتلاح نامزدت تا شک نکرده بعد اونو هم از دست میدی اخه دیگه کسی نمیمونه ک بروش دروغ بگی یا لاس بزنی بعد زود خودمو جمع و جور کردم و سریع ب سمت در حمله ور شدم ولی...
با دیدن در قفل شده سر جام وایسادم کی وقت کرد درو قفل کنه ؟ یه لعنتی زیر لبی گفتم که راها کردن نفس کسی رو گردنم حس کردم ترسیده خواستم.....
+منو چی دیدی هان؟
اخماش رفت تو هم بعد:
×داد نزن سر من!
منم با تبعیت از خودش اخمامو تو هم بردم و:
+داد بزنم ک چکار کنی مثلا تو...
نزاشت ادامه حرفمو بگم و عصبی فکمو محکم گرفت بعد ترسناک نگاهم کرد و بالحنی ک سعی میکرد آروم باشه پج زد:
×نمیفهمی یا خودت ب نفهمی میزنی هوم؟ میگم صداتو رو من نبر بالا و گرنه بد میبینی!
×بشین حرف بزنیم!
اگه بگم نترسیدم دروغ گفتم نشستن رو صلاح دونستم پس نشستم اونم متقابل رو بروم نشست و:
×خوب گوش کن ات این نامزدی اجباریه اوکی؟ من از سر عشق باهاش نامزد نکردم پس علکی برداشت نکن واسه خودت و...
عصبی پریدم وسط حرفاش و حرصی از اینکه داره سرم شیره میماله غریدم:
+ چی میگی؟ نامزد اجباری نم چی؟ مگ گوشام مخملیهع؟ یا کور چیزیم ک نمیدونستم؟لابد اون بوس و بغل کردن هم اجباری بود نه؟
مگه منو چی میدیدی ک اینجوری باهام رفتار میکنی هان؟ بی کسو کارم؟
صورتش دیدنی بود زیاد قرمز از سر عصبانیت حقش بود عصبی غرید
ولی با چیزی ک گفت حس کردم قلبم شکست:
×اخه بد بخت اگه منو اونروز نجاتت نمیدادم الان اینجا نبودی تو که حتا عموت هم ترو نمیخواد من بودم ک ی سر پناه و غذا و لباس بهت دادم برو خداتو شکر کنم من روت ی نظری دارم پس آدای آدم های قوی در نیار واسه من بی همه چ....
نمیدونم چی تو صورتم دید ک جمله شو دیگه ادامه نداد یا بهتره بگم تحقیر کردنِ منو!
انگار تازه ب خودش اومد اخماشو باز کرد و سعی کرد آروم حرف بزنه و نزدیکم بشه:
×ببین ات معذرت میخوام خب حواسم نبود ی چیزای گفتم پس آروم باش ناراحت نشو اوک؟
نیشخندی ب حرافش زدم یا بهتره بگم تلخندی!
یعنی واقعا اینقدر ب چشمش اینقدر تو سطح پایینم ک هرجور دلش خواست بارم کنه؟ کور خونده عوضی با حس دستاش ک صورتمو قاب کردن ب خودم اومدم محکم پسش زدم و دو قدم فاصله گرفتم:
+نزدیکم نشو!
یکمی سکوت کردم بعد ب ادامه حرفام پی بردم:
تو راس میگی من..من یکی ک هیچکس اونو نمیخواد آره! بی کس و کارم آره! من بد بختم آره! برم خدارو شکر کنم که تو روم نظر داری؟ نه نمیخوام واسه چی برا ی عوضی ک فقط برای هوس منو میخواد؟
اصن کی گفته نجاتم بدی هان!؟ کی گفتهه؟
قلبم درد میکرد از این همه تحقیر درد میکرد چرا؟ چرا باید من این همه سرم بیاد مگه گناهم چی بود؟
اشکای مزاحممو محکم پس زدم و ادامه دادم:
بمیرم ی ثانیه دیگه اینجا پیش ی حروم زاد بمون..?
با سیلی ک خوردم حرفم نصف و نیمه موند هنوز مات و موهبم ک یقمو با دستای محکمش گرفت بعد عصبانی تو صورتم غرید:
به کی میگی حرومزاده عوضی هان؟ به کییی؟؟؟
توی گدا هرزه ی خیابونی ک خرجشو از اونجا درمیاره الان اومده واس من شاخ شده!؟ تو..
اینبار اونی ک سیلی خورد کوک بود دستشو گذاشت رو گونش و چشماش شدن کاسه خون بعد با بغض و عصبانیت گفتم:
من؟ من هر..زه خیابونیم من؟ ای.. اصن چرا برای ی غریبه میخوام توضیح بدم از پاک بودنمو؟ تو برو با نامزدت خوش باش منم میرم پی زندگیم حتا اگ کف خیابونا هم بخوابم بهتر از اینجا موندنمه!
خواست چیزی بگه ک صدای اون دختره اومد:
=عزیزم؟کجا موندی این همه سر و صداها چیه؟
کلافه دست ب صورتش و موهاش کشید میخواست آروممکنه ولی ب چه حقی؟ اجازه شو ندادم نیشخندی زدم و کنایه وار گفتم:
+برو..برو پیش عشقت ب اصتلاح نامزدت تا شک نکرده بعد اونو هم از دست میدی اخه دیگه کسی نمیمونه ک بروش دروغ بگی یا لاس بزنی بعد زود خودمو جمع و جور کردم و سریع ب سمت در حمله ور شدم ولی...
با دیدن در قفل شده سر جام وایسادم کی وقت کرد درو قفل کنه ؟ یه لعنتی زیر لبی گفتم که راها کردن نفس کسی رو گردنم حس کردم ترسیده خواستم.....
۷۳.۳k
۱۷ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۸۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.