اگر روزی یادم در حواشی افکارت گذر کرد و یا چهره ام
اگر روزی یادم در حواشی افکارت گذر کرد و یا چهره ام
در
حواشی
نگاهت
قرار گرفت تو
چشمانت را بگیر و مرا ببخش که دگر یادم در دستانم نیست که جلویش
بگیرم. اما تو
نیندیش، نمی خواهم دگر تکه مانده هایی از خاطره هایمان خاطرت را بیازارد.
نمی خواهم روزهایی را که برای فردایت آرزو داری را به عقب بیندازم. می دانم که دگر خسته شدی... از من از یادم،خاطرم،چشمانم و آن نگاهی را که روزی مشتاق دیدنش بودی...
گلایه ای نیست، زندگی را میشناسم ،سرنوشت،عقوبت و تمام تلخی زندگی را که می گویند برای امتحان بندگان است. شکوه ای ندارم از تو، میدانم بدون دلیل انتخابم نکردی و میدانم بدون برهان به دورم خط نکشیدی.
آنقدر میخواهمت که بر تمام تصمیم هایت تسلیمم و قادر نخواهم بود که بگویم چرا؟؟؟
شاید این حق من است که روزی انتخاب شوم و روزی مانند مهره ای سوخته پرت شوم به جایی دور...
باز هم گلایه ای ندارم زیرا که آنقدر بزرگ میدانمت که احساس میکنم در برابرت کوچکم. شاید تنهایی حق من است و شاید سکوتی ابدی سهمم از تمام این دنیا...
باز هم مانند شبهای با تو بودن که از خدایم می خواستم تا ابد از آن من باشی و الهامی آسمانی ن
در
حواشی
نگاهت
قرار گرفت تو
چشمانت را بگیر و مرا ببخش که دگر یادم در دستانم نیست که جلویش
بگیرم. اما تو
نیندیش، نمی خواهم دگر تکه مانده هایی از خاطره هایمان خاطرت را بیازارد.
نمی خواهم روزهایی را که برای فردایت آرزو داری را به عقب بیندازم. می دانم که دگر خسته شدی... از من از یادم،خاطرم،چشمانم و آن نگاهی را که روزی مشتاق دیدنش بودی...
گلایه ای نیست، زندگی را میشناسم ،سرنوشت،عقوبت و تمام تلخی زندگی را که می گویند برای امتحان بندگان است. شکوه ای ندارم از تو، میدانم بدون دلیل انتخابم نکردی و میدانم بدون برهان به دورم خط نکشیدی.
آنقدر میخواهمت که بر تمام تصمیم هایت تسلیمم و قادر نخواهم بود که بگویم چرا؟؟؟
شاید این حق من است که روزی انتخاب شوم و روزی مانند مهره ای سوخته پرت شوم به جایی دور...
باز هم گلایه ای ندارم زیرا که آنقدر بزرگ میدانمت که احساس میکنم در برابرت کوچکم. شاید تنهایی حق من است و شاید سکوتی ابدی سهمم از تمام این دنیا...
باز هم مانند شبهای با تو بودن که از خدایم می خواستم تا ابد از آن من باشی و الهامی آسمانی ن
۳.۹k
۲۳ بهمن ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.