داستانک:
داستانک:
چهار پیرمرد که ۳۰سال هم دیگر را ندیده بودند با هم به رستوران آمدند یکی از آنها به دستشویی رفت بقیه درباره بچه هاشون حرف میزدند یکی از اونا گفت پسر من خیلی پولداره هفته پیش برای تولد بهترین دوستش یه بنز کادو داد. دومی گفت پسره منم خیلی پولداره هفته پیش برای تولد بهترین دوستش یه هواپیمای خصوصی کادو داده سومی گفت پسره منم خیلی پولداره هفته پیش برای تولد بهترین دوستش یه خونه ۳۰۰۰متری کادو داد چهارمی که مدتی بود آمده بود گفت دختر منم رقاصه یکی از پیرمردا گفت آه باعث خجالته اما پیرمرد گفت من از دخترم راضیم هفته پیش برای تولدش از دوست پسراش یه بنز، یه هواپیمای خصوصی و یه خونه ۳۰۰۰ متری کادو گرفته. :-)
چهار پیرمرد که ۳۰سال هم دیگر را ندیده بودند با هم به رستوران آمدند یکی از آنها به دستشویی رفت بقیه درباره بچه هاشون حرف میزدند یکی از اونا گفت پسر من خیلی پولداره هفته پیش برای تولد بهترین دوستش یه بنز کادو داد. دومی گفت پسره منم خیلی پولداره هفته پیش برای تولد بهترین دوستش یه هواپیمای خصوصی کادو داده سومی گفت پسره منم خیلی پولداره هفته پیش برای تولد بهترین دوستش یه خونه ۳۰۰۰متری کادو داد چهارمی که مدتی بود آمده بود گفت دختر منم رقاصه یکی از پیرمردا گفت آه باعث خجالته اما پیرمرد گفت من از دخترم راضیم هفته پیش برای تولدش از دوست پسراش یه بنز، یه هواپیمای خصوصی و یه خونه ۳۰۰۰ متری کادو گرفته. :-)
۱.۸k
۲۴ بهمن ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.