قبلا از هوای ابری و بارونی بدم میومد

قبلا از هوای ابری و بارونی بدم میومد
بهم حسِ افسردگی و خستگی می‌داد
فقط می‌تونستم تا وقتی هوا تاریک می‌شه زیر پتو بخوابم یا فیلم ببینم
ولی یه بار که حسابی بارون گرفته بود و آسمون ابری بود مجبورم کرد باهاش برم بیرون
تو چاله های آب می‌پریدیم و ترانه می‌خوندیم
انقد خوش گذشت که خاطرش برای همیشه توذهنم موند...
از اون به بعد هوای ابری حالمو خوب می‌کرد ازش لذت می‌بردم و اینو مدیون اون بودم

یادش بخیر
زودتر از چیزی که فکر می‌کردم تموم شد!
بعد رفتنش نسبت به هوای ابری خنثی‌م
نه حسِ خوب نه افسردگی‌‌..
وقتی هوا ابری می‌شه تمام روز فکر می‌کنم
به اینکه تو این هوا کجامی‌ره؟
چیکار می‌کنه؟
به اینکه با کی،(کجا)تو گودالای آب می‌پره؛
به اینکه چی، (کی) مارو از هم جدا کرد؟؟

@marlbro