Lucky-bloody
Lucky-bloody#
پارت ۴۲
-تو هیچکار بلد نیستی بکنی
میبرتون وسط جنگل و میشینین همونجا
+حالا چیکار کنیم....
-باید ازین جزیره فرار کنیم کلا
+چجوری؟
-با هلیکوپتر
+دیوونه شدی؟تو اصن بلدی با هلیکوپتر برونی؟
-نه....ولی یاد میگیرم
+چی؟ چرا چرت و پرت بلغور میکنی یعنی چی یاد میگیری
-حرف نزن تو فک کن من بلدم رانندگی کنم باهاش
+نمیتونم فک کنم چون بلد نیستی
-فعلا باید نقشه بکشیم
+نقشه ای داری تو ذهنت؟
-اره
+خب؟
-باید حمله کنیم
+اینم شد نقشه؟
-تو ایده دیگه ای داری؟
+چجوری میخوای با شست نفر بجنگی؟
-با 55 نفر
+حالا هرچی
-همونجور که با انسانا میجنگیدم
+من متاسفانه تاحالا نجنگیدم حالا چیکار کنم؟
-خب الان بجنگ
+اگه بمیرم چی؟ میخوای به کشتن بدی منو؟
-نمیمیری،اونجور که منو تو جنگل زدی قطعا زنده میمونی
+اون دفاع از خود بود نه حمله
-خب برو وسطشون صبر کن تا بهت حمله کنن بعد از خودت دفاع کن
+الان وقت شوخی نیست
-منم شوخی نمیکنم،باید همکاری کنی،به هر حالم نمیزارم آسیب ببینی
+تو......خیلی خب سعیمو میکنم،ولی میدونی چقد سریع میدون؟
-اره،اولین باری که دیدمت فهمیدم
+خوبه پس باید آماده باشی
-هستم
+ولی من نیستم،پام تازه نیش خورده میفهمی؟
-ولی تونستی بدوی و چادر رو جر بدی پس از پس زامبیام بر میای
+خیلی خب....خیلی خب بیا حمله کنیم
بلند میشی و راه میری که دستتو میگیره
-چرا انقد زود؟من تازه از حموم اومدم
+خب انتظار داری وایسم تا موهاتم خشک کنی؟
-بیخیال،بریم
میرین سمت کمپ و یگوشه کمین میکنین
+وای خیلی زیادن
-از پسشون بر میایم
+خوبه که مثبت اندیشی
-من تاحالا با ۴۰۳ نفر جنگیدم که بزرگترین گروهشون ۹۴ نفر بودن
+واه.....ولی من تاحالا با یه نفرم نجنگیدم
-خب الان با بیشتر از ینفر بجنگ
یهو حمله میکنه و شروع میکنه به زدنشون
+چرا انقد یهویی،خدایا
توم حمله میکنی و سعی میکنی از خودت دفاع کنی،یکم که گذشت دیگه دستت اومد و بدون اینکه چیزیو حس کنی هرکی جلوت میومد رو زدی...بعد چند دقیقه هیچکس نمونده بود و همه رو کشته بودین
نفس زنان رو زمین میفتی و چشاتو میبندی
+تاحالا انقد....یهویی حمله نکرده بودم
-دیدی از پسش بر اومدی
+هوه....حس میکنم منم باید کارمو ول کنم بادیگارد بشم
میخنده و اونم کنارت دراز میکشه،چند ثانیه بعد کوک یچیز خیس زیرش حس میکنه،بلند میشه و میبینه خونه
-ا/ت
+چیه
-فک کنم آسیب دیدم،کمرم داره خون میاد
+جدی؟لباستو بده بالا ببینم
بلند میشی و کمرشو نگا میکنی ولی زخمی نمیبینی
+هیچی اینجا نیست
-پس این خون مال کیه؟
+شاید یجای دیگه زخم شده بزار کل بدنتو بگردم
-دنبال فرصت میگردی بدن منو ببینی؟
+حرف نزن الان وقت شوخی نیست
کل بدنشو میگردی ولی بازم زخمی نمیبینی
+هیچی نیست،شاید خون تو نیست
-نمیشه،آخه زامبیا خون ریزی ندارن پس این مال کیه؟
🙂
پارت ۴۲
-تو هیچکار بلد نیستی بکنی
میبرتون وسط جنگل و میشینین همونجا
+حالا چیکار کنیم....
-باید ازین جزیره فرار کنیم کلا
+چجوری؟
-با هلیکوپتر
+دیوونه شدی؟تو اصن بلدی با هلیکوپتر برونی؟
-نه....ولی یاد میگیرم
+چی؟ چرا چرت و پرت بلغور میکنی یعنی چی یاد میگیری
-حرف نزن تو فک کن من بلدم رانندگی کنم باهاش
+نمیتونم فک کنم چون بلد نیستی
-فعلا باید نقشه بکشیم
+نقشه ای داری تو ذهنت؟
-اره
+خب؟
-باید حمله کنیم
+اینم شد نقشه؟
-تو ایده دیگه ای داری؟
+چجوری میخوای با شست نفر بجنگی؟
-با 55 نفر
+حالا هرچی
-همونجور که با انسانا میجنگیدم
+من متاسفانه تاحالا نجنگیدم حالا چیکار کنم؟
-خب الان بجنگ
+اگه بمیرم چی؟ میخوای به کشتن بدی منو؟
-نمیمیری،اونجور که منو تو جنگل زدی قطعا زنده میمونی
+اون دفاع از خود بود نه حمله
-خب برو وسطشون صبر کن تا بهت حمله کنن بعد از خودت دفاع کن
+الان وقت شوخی نیست
-منم شوخی نمیکنم،باید همکاری کنی،به هر حالم نمیزارم آسیب ببینی
+تو......خیلی خب سعیمو میکنم،ولی میدونی چقد سریع میدون؟
-اره،اولین باری که دیدمت فهمیدم
+خوبه پس باید آماده باشی
-هستم
+ولی من نیستم،پام تازه نیش خورده میفهمی؟
-ولی تونستی بدوی و چادر رو جر بدی پس از پس زامبیام بر میای
+خیلی خب....خیلی خب بیا حمله کنیم
بلند میشی و راه میری که دستتو میگیره
-چرا انقد زود؟من تازه از حموم اومدم
+خب انتظار داری وایسم تا موهاتم خشک کنی؟
-بیخیال،بریم
میرین سمت کمپ و یگوشه کمین میکنین
+وای خیلی زیادن
-از پسشون بر میایم
+خوبه که مثبت اندیشی
-من تاحالا با ۴۰۳ نفر جنگیدم که بزرگترین گروهشون ۹۴ نفر بودن
+واه.....ولی من تاحالا با یه نفرم نجنگیدم
-خب الان با بیشتر از ینفر بجنگ
یهو حمله میکنه و شروع میکنه به زدنشون
+چرا انقد یهویی،خدایا
توم حمله میکنی و سعی میکنی از خودت دفاع کنی،یکم که گذشت دیگه دستت اومد و بدون اینکه چیزیو حس کنی هرکی جلوت میومد رو زدی...بعد چند دقیقه هیچکس نمونده بود و همه رو کشته بودین
نفس زنان رو زمین میفتی و چشاتو میبندی
+تاحالا انقد....یهویی حمله نکرده بودم
-دیدی از پسش بر اومدی
+هوه....حس میکنم منم باید کارمو ول کنم بادیگارد بشم
میخنده و اونم کنارت دراز میکشه،چند ثانیه بعد کوک یچیز خیس زیرش حس میکنه،بلند میشه و میبینه خونه
-ا/ت
+چیه
-فک کنم آسیب دیدم،کمرم داره خون میاد
+جدی؟لباستو بده بالا ببینم
بلند میشی و کمرشو نگا میکنی ولی زخمی نمیبینی
+هیچی اینجا نیست
-پس این خون مال کیه؟
+شاید یجای دیگه زخم شده بزار کل بدنتو بگردم
-دنبال فرصت میگردی بدن منو ببینی؟
+حرف نزن الان وقت شوخی نیست
کل بدنشو میگردی ولی بازم زخمی نمیبینی
+هیچی نیست،شاید خون تو نیست
-نمیشه،آخه زامبیا خون ریزی ندارن پس این مال کیه؟
🙂
۱۴.۹k
۲۸ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.