(شادی اور) part 15
م.ر:برو به سلامت
از خونه رائون اومدم بیرون و سوار ماشینم شدم و درو بستم ماشینو روشن کردم و گوشیم برداشتم به کوک زنگ زدم
*مکالمه*
ج.ک:سلام جیمینا
¶سلام کوک میگم میخوام یه چیزی بهت بگم
ج.ک:بگو خب
¶اممم ... امم نمیدونم چجوری بگم
ج.ک:داشم خوبی؟ بگو دیگه داری نگرانم میکنی
_¶من عاشق شدم(سریع و بلند گفت جمله اشو)_
ج.ک:عه جدی؟ پس یه عروسی افتادیم حالا طرف کی هست؟😂
¶ببین کوک من واقعا مطمئن نیستم عاشقش شده باشم فقط یه حسایی بهش دارم که نمیدونم چیه بنظرم یکم دیگه صبر کنم
ج.ک:خوبه حالا کی هست این دختر خوش شانس؟ من میشناسمش؟
¶اره بابا اشناس
ج.ک:خب بگو کیه دیگه مُردَم از فضولی
¶رائون
ج.ک:پشمامممم، واقعا؟ رائون خودمون؟ عررر
¶اره
ج.ک:ولی میدونی چیه رائون واقعا دختر کراشیه با اینکه تایپ من نیست ولی خب دختره خوبیه بهم میایین
¶من فقط یکم ازش خوشم اومده ولی دو دلم وای خیلی نگرانشم اصلا حالش خوب نبود وقتی رسوندم خونش خیلی تبش بالا بود و سرش گیج میرفت منم براید استایل تا تخت اتاقش بردمش الان حالش خوبه وایی هروقت میبینمش استرس میگیرم یه جوری میشم
ج.ک:نشونه عشقه برادر
ادامه دارد...
ادامه دارد...
از خونه رائون اومدم بیرون و سوار ماشینم شدم و درو بستم ماشینو روشن کردم و گوشیم برداشتم به کوک زنگ زدم
*مکالمه*
ج.ک:سلام جیمینا
¶سلام کوک میگم میخوام یه چیزی بهت بگم
ج.ک:بگو خب
¶اممم ... امم نمیدونم چجوری بگم
ج.ک:داشم خوبی؟ بگو دیگه داری نگرانم میکنی
_¶من عاشق شدم(سریع و بلند گفت جمله اشو)_
ج.ک:عه جدی؟ پس یه عروسی افتادیم حالا طرف کی هست؟😂
¶ببین کوک من واقعا مطمئن نیستم عاشقش شده باشم فقط یه حسایی بهش دارم که نمیدونم چیه بنظرم یکم دیگه صبر کنم
ج.ک:خوبه حالا کی هست این دختر خوش شانس؟ من میشناسمش؟
¶اره بابا اشناس
ج.ک:خب بگو کیه دیگه مُردَم از فضولی
¶رائون
ج.ک:پشمامممم، واقعا؟ رائون خودمون؟ عررر
¶اره
ج.ک:ولی میدونی چیه رائون واقعا دختر کراشیه با اینکه تایپ من نیست ولی خب دختره خوبیه بهم میایین
¶من فقط یکم ازش خوشم اومده ولی دو دلم وای خیلی نگرانشم اصلا حالش خوب نبود وقتی رسوندم خونش خیلی تبش بالا بود و سرش گیج میرفت منم براید استایل تا تخت اتاقش بردمش الان حالش خوبه وایی هروقت میبینمش استرس میگیرم یه جوری میشم
ج.ک:نشونه عشقه برادر
ادامه دارد...
ادامه دارد...
۴.۳k
۲۸ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.