(شادی اور) part 14
مامانش کمکش کرد بشینه منم قرصشو بهش دادم که بخوره عمه پاهاشو گزاشت توی سطل اب تا تبش بیاد پایین و دستمال رو خیس کرد و گزاشت رو پیشونی رائون_
*5 مین بعد*
دیگه تب نداشت و حالش بهتر شده بود کم کم چشماش سنگین شد و خوابش برد عمه رفت بیرون منم ریسه های بنفش توی اتاق رائون روشن کردم تا اتاقش خیلی تاریک نباشه، چراغارو خاموش کردم در اتاقشو اروم بستم و اومدم بیرون و کل قضیه رو واسه عمه تعریف کردم
مادر رائون: دستت درد نکنه پسرم به زحمت افتادی
¶نه عمه وظیفه بود ببخشید که اینطوری شد دیگع
م.ر:نه تقصیر تو چیه
گوشیم زنگ خورد، مامانم بود برداشتم
*مکالمه*
¶الو سلام مامان
م.ج:جیمین اصلا میدونی ساعت چنده؟
¶ببخشید مامان اصلا حواسم به ساعت نبود الان میام خونه
م.ج: باشه پسرم ولی زود بیا
*پ.م*
¶عمه من باید برم مامان منتظرمه
م.ر:برو به سلامت..
ادامه دارد
*5 مین بعد*
دیگه تب نداشت و حالش بهتر شده بود کم کم چشماش سنگین شد و خوابش برد عمه رفت بیرون منم ریسه های بنفش توی اتاق رائون روشن کردم تا اتاقش خیلی تاریک نباشه، چراغارو خاموش کردم در اتاقشو اروم بستم و اومدم بیرون و کل قضیه رو واسه عمه تعریف کردم
مادر رائون: دستت درد نکنه پسرم به زحمت افتادی
¶نه عمه وظیفه بود ببخشید که اینطوری شد دیگع
م.ر:نه تقصیر تو چیه
گوشیم زنگ خورد، مامانم بود برداشتم
*مکالمه*
¶الو سلام مامان
م.ج:جیمین اصلا میدونی ساعت چنده؟
¶ببخشید مامان اصلا حواسم به ساعت نبود الان میام خونه
م.ج: باشه پسرم ولی زود بیا
*پ.م*
¶عمه من باید برم مامان منتظرمه
م.ر:برو به سلامت..
ادامه دارد
۱.۹k
۲۸ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.