"اعتماد نکن!"
"اعتماد نکن!"
Part 4
-ساعت ۹ صبح-
"ویو کوک"
امروز به خاطر یه جلسه باید زودتر
میرفتم سرکار...ولی انگاری ا.ت یکم مشکوک شده..
رفتاراش تو یه چشم بهم زدن
تغییر کرده و نسبت به من سرد تر شده...فقط امیدوارم هیچ بویی از این قضیه نبره..چون..برای خودش بد تموم میشه!
.
تهیونگ: سلام جونگ کوک
کوک: سلام..
تهیونگ: عام..خوبی؟؟چیزی شده؟؟
کوک: اوهوم خوبم..ا.ت یکم به من شک کرده..
نگرانم بفهمه که من چیکار میکنم...البته..این به نفع خودشه که بفهمه و ازم جدا بشه..
ولی ممکنه بعد از فهمیدن این موضوع بخواد ازم انتقام بگیره..
تهیونگ: اوهوم..خب من دیگه باید برم..بعدا میبینمت!
کوک: باشه...فعلا
.
.
"ویو نامجون"
کم کم داشتم به فایلای محرمانه و پرایوت کوک دسترسی پیدا میکردم...
فقط امیدوارم چیزی نباشه که ا.ت رو ناراحت کنه...
البته، برای این کارا نیاز به یه هکر حرفه ای دارم..ولی میخوام خودم اینکارو انجام بدم...
.
.
"ویو ا.ت"
ساعت ۹:۱۵ بود و جونگ کوک رفته بود سر جلسه و الان..
بهترین زمان برای فضولی کردن تو اتاق کارش بود....
بعد از انجام روتین روزانم، سریع رفتم اتاق کار کوک و سعی کردم یه چیزایی رو پیدا کنم...
تمام کشو ها، کمد ها، کتابخونه و هرجایی که فکرشو بکنید گشتم، ولی هیچ چیز مشکوکی نبود!
خب...شایدم...هیچ چیزی وجود نداره که جونگ کوک ازم مخفی کنه!
......
بیخیال گشتن شدم و برگشتم به اتاق خودم...
-شرط: نداره^^-
-بچه ها تصمیم گرفتم این فیکو تموم کنم بعدش ادامه فیک جینو بزارم و درخواستیاتون*فیک*...خوبه؟؟-
Part 4
-ساعت ۹ صبح-
"ویو کوک"
امروز به خاطر یه جلسه باید زودتر
میرفتم سرکار...ولی انگاری ا.ت یکم مشکوک شده..
رفتاراش تو یه چشم بهم زدن
تغییر کرده و نسبت به من سرد تر شده...فقط امیدوارم هیچ بویی از این قضیه نبره..چون..برای خودش بد تموم میشه!
.
تهیونگ: سلام جونگ کوک
کوک: سلام..
تهیونگ: عام..خوبی؟؟چیزی شده؟؟
کوک: اوهوم خوبم..ا.ت یکم به من شک کرده..
نگرانم بفهمه که من چیکار میکنم...البته..این به نفع خودشه که بفهمه و ازم جدا بشه..
ولی ممکنه بعد از فهمیدن این موضوع بخواد ازم انتقام بگیره..
تهیونگ: اوهوم..خب من دیگه باید برم..بعدا میبینمت!
کوک: باشه...فعلا
.
.
"ویو نامجون"
کم کم داشتم به فایلای محرمانه و پرایوت کوک دسترسی پیدا میکردم...
فقط امیدوارم چیزی نباشه که ا.ت رو ناراحت کنه...
البته، برای این کارا نیاز به یه هکر حرفه ای دارم..ولی میخوام خودم اینکارو انجام بدم...
.
.
"ویو ا.ت"
ساعت ۹:۱۵ بود و جونگ کوک رفته بود سر جلسه و الان..
بهترین زمان برای فضولی کردن تو اتاق کارش بود....
بعد از انجام روتین روزانم، سریع رفتم اتاق کار کوک و سعی کردم یه چیزایی رو پیدا کنم...
تمام کشو ها، کمد ها، کتابخونه و هرجایی که فکرشو بکنید گشتم، ولی هیچ چیز مشکوکی نبود!
خب...شایدم...هیچ چیزی وجود نداره که جونگ کوک ازم مخفی کنه!
......
بیخیال گشتن شدم و برگشتم به اتاق خودم...
-شرط: نداره^^-
-بچه ها تصمیم گرفتم این فیکو تموم کنم بعدش ادامه فیک جینو بزارم و درخواستیاتون*فیک*...خوبه؟؟-
۱۰.۳k
۱۹ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.