پارت ۲۱
ا.ت ویو
صبح با دل درد بیدار شدم کوک کنارم خواب بود
خیلی درد داشتم بغض کرده بودم دلم داشت از درد میمرد
یهو بغضم ترکید شروع کردم گریه
کوک بیدار شد
کوک: خوبی ؟ گریه نکن . چی شده
ا.ت: دلم .....دلم ......دلم درد میکنههههه
کوک: اروم اروم عیب نداره
بغلم کرد بردم حموم گذاشتم توی وان
نشست کنارم موهامو نوازش میکرد و دلمو
یهو گف
کوک: چرا دیشب خونریزی نداشتی؟
ا.ت: چی میگی؟
کوک: با*کره نبودی ؟
ا.ت: .........
کوک: چی شده نکنه تو و
ا. ت: منو چییی چی داری میگی
کوک: نترس حالا خواستم بگم کسی توی بار بهت تجا*وز کرده ؟
ا.ت: آره راستش توی بار یکی
کوک: اوکی اوکی عیب نداره دیگه گذشته
۳ ماه بعد
ذهن ا.ت
از زیر اینم در رفتم فقط به ته چطور بگم بچش مرده
بهتره یه سونوگرافی برم
۳ ساعت بعد
بیمارستان
ویو ا.ت
برگام بچه زندس حالا چیکار کنم
نه نه کوک نباید ....
وایسا میتونم بگم بچه مال کوکه اره اره
کوکم خوشحال میشه بعد میتونم ته رو دک کنم
خوبه حالا کی به کوک بگم حاملم
ویو ته
خیلی میترسم ا.ت بچمو سقط کنه
دنگ دنگ( مثلا صدای در )
درو باز کردم ا.ت بود
با لحن آرام ولی اعصبی گفتم
ته: بلایی که سرش نیاوردی
ا.ت: متاسفم
ته: برای چی
ا.ت: .......
ته: عه بنال دیگه( با داد)
ا.ت: اون دیگه بچه ی تو نیس
ته : منظورت چیه
ا.ت: اون بچه ی کوکه
ته : زر نزن
ا.ت: بچه تو نی مال کوکه بفهم بچه ی تو مرد ( با جیغ و داد)
ته: فک کردی خرم میدونم الکی میگی
ا.ت: پس التماست میکنم
طوری رفتار کن که انگار بچه ی تو نی انگار بچه ی کوکه
ته: بچه ی خودم بهم بگه عمو ؟ عمرا اصلا
ا.ت: میخوای من بمیرمممم عوضی کوک بفهمه بهش خیانت کردم میکشتم( از الان به بعد تمام جملات با داد )
ته: من چیکار کنم تو هرز*ه ای ها
ا.ت: هرزه عمته بیشعور
ته: اون بچه خودمه هر گوهی بخام باهاش میکنم
ا.ت: منم همینطور( منظورش اینه چون بچه خودشه سقطش میکنه)
ته: غلط میکنیییی
ا.ت: حالا میبینی
ته: نه باشه هرکاری بگی میکنم کاری با بچم نداشته باش
ا.ت : حالا شد
ته: اما نمیتونم بچمو نبینم
ا.ت: اوکی تو فقط به کوک چیزی نگو
ویو کوک
۳ ساعته ا.ت رفته
دنگ دنگ
درو باز کردم
ا.ت و ته با روی خندان و یه برگه اومدن
کوک: چیشده
یهو تهیونگ بقلم کرد و گفت
ته: مبارک باشه
کوک: چی چیشده
ا.ت برگه رو داد دستم
کوک: دارم دارم بابا میشم این شوخی که نیس ها؟
ا.ت: نچ
کوک: ت .....ته....تهیونگ من بابا میشم
ته: آره آره ( با حرس)
کوک : چند وقتشه؟
ا.ت :۲ ماهشه
کوک : ۲ ماه.................
ویو راوی
بچه ها بچه ی ا.ت ۳ ماهشه الکی میگه
ویو ا.ت
آخیش
اینم تموم شد دیگه هیچ مشکلی نس
________________________________________
شرطا
۸ لایک
۵ کامنت
ساری فور لیت
اما طولانی گذاشتم
صبح با دل درد بیدار شدم کوک کنارم خواب بود
خیلی درد داشتم بغض کرده بودم دلم داشت از درد میمرد
یهو بغضم ترکید شروع کردم گریه
کوک بیدار شد
کوک: خوبی ؟ گریه نکن . چی شده
ا.ت: دلم .....دلم ......دلم درد میکنههههه
کوک: اروم اروم عیب نداره
بغلم کرد بردم حموم گذاشتم توی وان
نشست کنارم موهامو نوازش میکرد و دلمو
یهو گف
کوک: چرا دیشب خونریزی نداشتی؟
ا.ت: چی میگی؟
کوک: با*کره نبودی ؟
ا.ت: .........
کوک: چی شده نکنه تو و
ا. ت: منو چییی چی داری میگی
کوک: نترس حالا خواستم بگم کسی توی بار بهت تجا*وز کرده ؟
ا.ت: آره راستش توی بار یکی
کوک: اوکی اوکی عیب نداره دیگه گذشته
۳ ماه بعد
ذهن ا.ت
از زیر اینم در رفتم فقط به ته چطور بگم بچش مرده
بهتره یه سونوگرافی برم
۳ ساعت بعد
بیمارستان
ویو ا.ت
برگام بچه زندس حالا چیکار کنم
نه نه کوک نباید ....
وایسا میتونم بگم بچه مال کوکه اره اره
کوکم خوشحال میشه بعد میتونم ته رو دک کنم
خوبه حالا کی به کوک بگم حاملم
ویو ته
خیلی میترسم ا.ت بچمو سقط کنه
دنگ دنگ( مثلا صدای در )
درو باز کردم ا.ت بود
با لحن آرام ولی اعصبی گفتم
ته: بلایی که سرش نیاوردی
ا.ت: متاسفم
ته: برای چی
ا.ت: .......
ته: عه بنال دیگه( با داد)
ا.ت: اون دیگه بچه ی تو نیس
ته : منظورت چیه
ا.ت: اون بچه ی کوکه
ته : زر نزن
ا.ت: بچه تو نی مال کوکه بفهم بچه ی تو مرد ( با جیغ و داد)
ته: فک کردی خرم میدونم الکی میگی
ا.ت: پس التماست میکنم
طوری رفتار کن که انگار بچه ی تو نی انگار بچه ی کوکه
ته: بچه ی خودم بهم بگه عمو ؟ عمرا اصلا
ا.ت: میخوای من بمیرمممم عوضی کوک بفهمه بهش خیانت کردم میکشتم( از الان به بعد تمام جملات با داد )
ته: من چیکار کنم تو هرز*ه ای ها
ا.ت: هرزه عمته بیشعور
ته: اون بچه خودمه هر گوهی بخام باهاش میکنم
ا.ت: منم همینطور( منظورش اینه چون بچه خودشه سقطش میکنه)
ته: غلط میکنیییی
ا.ت: حالا میبینی
ته: نه باشه هرکاری بگی میکنم کاری با بچم نداشته باش
ا.ت : حالا شد
ته: اما نمیتونم بچمو نبینم
ا.ت: اوکی تو فقط به کوک چیزی نگو
ویو کوک
۳ ساعته ا.ت رفته
دنگ دنگ
درو باز کردم
ا.ت و ته با روی خندان و یه برگه اومدن
کوک: چیشده
یهو تهیونگ بقلم کرد و گفت
ته: مبارک باشه
کوک: چی چیشده
ا.ت برگه رو داد دستم
کوک: دارم دارم بابا میشم این شوخی که نیس ها؟
ا.ت: نچ
کوک: ت .....ته....تهیونگ من بابا میشم
ته: آره آره ( با حرس)
کوک : چند وقتشه؟
ا.ت :۲ ماهشه
کوک : ۲ ماه.................
ویو راوی
بچه ها بچه ی ا.ت ۳ ماهشه الکی میگه
ویو ا.ت
آخیش
اینم تموم شد دیگه هیچ مشکلی نس
________________________________________
شرطا
۸ لایک
۵ کامنت
ساری فور لیت
اما طولانی گذاشتم
۸.۶k
۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.