عشق خشن من
#عشق_خشن_من
P:3
( پدر ا/ت با @نشون میدم)
@ به به کجا میری این موقع شب
+هیچی میرم جزوه ها رو به دوستم بدم زود میام
@باشه مراقب خودت باش زود برگرد
از بابام خداحافظی کردم به سمت کافه رفتم چون نزدیک بود نیازی نبود که با ماشین برم پیاده هم میشد رفت وقتی رسیدم تهیونگ دیدم که یه گوشه نشسته خیلی جذاب بود اون لباسی که پوشیده بود هم جذاب ترش میکرد سمتش رفتم
+سلام
& سلام آمدی کم کم فک کردم سرکارم
+نه پیاده آمدم برای همین دور شد جزوه های که میخواستی
&ممنون یه دقیقه بشین حرف بزنیم
+نه من سریع باید برم خونه ممنون بابت دعوتت
&حالا بشین یه قهوه میخوریم بعد خودم میرسونمت که دور نشه
باشه گفتم کنار هم یه قهوه خوردیم تهیونگ خیلی شوخ طبع بود بامزه این اخلاق خیلی دوست داشتم زود هم گرم میگرفت اجتماعی بود البته بایدم اینجور میبود اون یه آدم معروفه قهومون تموم شد از کافه خارج شدیم سوار ماشین تیهونگ شدم داخل ماشین که نشست دست منو گرفت این برام خیلی سوال بود چرا دستم گرفت ما فقط دوست های اجتماعی این غیر منتظره بود همش تو فیلم ها دیده بودم به سمت خونه رفتیم بعد چند مین رسیدم خونه از تهیونگ خداحافظی کردم وارد خونه شدم به پدر مادرم سلام کردم
(مادر ا/ت با #نشون میدم )
# دخترم برو لباس هات عوض کن بیا شام بخوریم
+ چشم مامان الان میام
رفتم داخل اتاقم لباسام عوض کردم رفتم پایین شام خوردیم بعد از تموم شدن غذا باز رفتم تو اتاق که یکم درس بخونم داشتم روی مسئلع ها کار میکردم که خوابم برد وقتی بیدار شدم ساعت دو نصف شب بود از جام بلند شدم وسایلم جمع کردم تو تختم راحت خوابیدم
پرش زمانی
صبح باز با شوق از خواب بیدار شدم دست صورتم شستم مثل همیشه میخواستم بدون صبحانه برم که باز مامانم برام لغمع گرفت سوار ماشین شدم به سمت مدرسه رفتم وقتی داخل مدرسه رسیدم بچه ها خیلی به من نگاه میکردم انگار تازه دیدن منو اینا که دیروز منو دیده بودن که یهو متوجه فردی پشت سرم شدم برگشتم که دیدم....
P:3
( پدر ا/ت با @نشون میدم)
@ به به کجا میری این موقع شب
+هیچی میرم جزوه ها رو به دوستم بدم زود میام
@باشه مراقب خودت باش زود برگرد
از بابام خداحافظی کردم به سمت کافه رفتم چون نزدیک بود نیازی نبود که با ماشین برم پیاده هم میشد رفت وقتی رسیدم تهیونگ دیدم که یه گوشه نشسته خیلی جذاب بود اون لباسی که پوشیده بود هم جذاب ترش میکرد سمتش رفتم
+سلام
& سلام آمدی کم کم فک کردم سرکارم
+نه پیاده آمدم برای همین دور شد جزوه های که میخواستی
&ممنون یه دقیقه بشین حرف بزنیم
+نه من سریع باید برم خونه ممنون بابت دعوتت
&حالا بشین یه قهوه میخوریم بعد خودم میرسونمت که دور نشه
باشه گفتم کنار هم یه قهوه خوردیم تهیونگ خیلی شوخ طبع بود بامزه این اخلاق خیلی دوست داشتم زود هم گرم میگرفت اجتماعی بود البته بایدم اینجور میبود اون یه آدم معروفه قهومون تموم شد از کافه خارج شدیم سوار ماشین تیهونگ شدم داخل ماشین که نشست دست منو گرفت این برام خیلی سوال بود چرا دستم گرفت ما فقط دوست های اجتماعی این غیر منتظره بود همش تو فیلم ها دیده بودم به سمت خونه رفتیم بعد چند مین رسیدم خونه از تهیونگ خداحافظی کردم وارد خونه شدم به پدر مادرم سلام کردم
(مادر ا/ت با #نشون میدم )
# دخترم برو لباس هات عوض کن بیا شام بخوریم
+ چشم مامان الان میام
رفتم داخل اتاقم لباسام عوض کردم رفتم پایین شام خوردیم بعد از تموم شدن غذا باز رفتم تو اتاق که یکم درس بخونم داشتم روی مسئلع ها کار میکردم که خوابم برد وقتی بیدار شدم ساعت دو نصف شب بود از جام بلند شدم وسایلم جمع کردم تو تختم راحت خوابیدم
پرش زمانی
صبح باز با شوق از خواب بیدار شدم دست صورتم شستم مثل همیشه میخواستم بدون صبحانه برم که باز مامانم برام لغمع گرفت سوار ماشین شدم به سمت مدرسه رفتم وقتی داخل مدرسه رسیدم بچه ها خیلی به من نگاه میکردم انگار تازه دیدن منو اینا که دیروز منو دیده بودن که یهو متوجه فردی پشت سرم شدم برگشتم که دیدم....
۹.۰k
۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.