(کیوت جذاب)پارت10
اون
اون.....
جیمین بود
وقتی اومد تو اتاق دیدم تهیونگ قیب شد
جیمین :
رفتم کنارش خوابیدم
و از تخت انداختمش پایین
که صدای آخ گفتنش رو شنیدم
قایمکی نگاه کردم و دیدم حالش خوبه
و خوابیدم
فردا صبح ساعت:۶
بلند شدم
روی ا.ت آب سرد ریختم که با جیغ از خواب بلند شد
یقشو کشیدونم
و با خودم بردم طبقه پایین
با لحن جدی بهش گفتم:
(ساف کردن صدا)...از این به بعد اگه میخوای اینجا بمونی باید این کار هارو انجام
لیست:
ساعت (۷)صبح بیدار میشی و برام صبحانه آماده میکنی
شب ها روی کاناپه میخوابی
غذای هرروزت باید یه پنکیک باشه نه بیشتر
حق صدا زدن اسم منو نداری باید بهم بگی:(قربان)
و تمام !
ا.ت:
بدون اینکه بهش نگاه کنم گفتم :
چشم جیم......قربان (با بغض)
جیمین:
آفرین برده خوبی هستی (پوزخند)
(ویو به یک هفته بعد)
ا.ت ویو:
توی این هفته انقدر کار کردم تمام بدنم درد میکنه
چون جیمین رو زیاد نمیبینم اصلا لب به غذا نمیزنم
شدم پوست و استخوان
داشتم براش صبحونشو میبردم
که یه دفعه حالت تحوه گرفتم
جیمین:
دیدم نمیاد نگران شدم
داد زدم:
هوی.....هرزه...کدوم گوری؟
که دیدم جواب نمیده صدای ٱق زدن شنیدم
رفتم توی دسشویی دیدم داره خون بالامیاره
که از هوش رفت
بغلش کردم گذاشتمش رو تخت
و بعد یک ساعت به هوش اومد
که سریع بلند شد
بهم احترام گذاشت
گفت :
ببخشید قربان من نمیدونم چم شده
جیمین:
عهههه....من حالا یه چیزی گفتم
چت شده؟...چرا...خون بالا آوردی ؟(نگران)
ا.ت:
چیزی نی.....آخخ...آییی(آخرش شکمش درد گرفت)
جیمین:
ا.ت؟...اوت حالت خوبه؟چرا شکم درد داری؟
ا.ت:
چون...آخخخ...هیچی نخوردم
جیمین:
چی!!!!!(با داد)
ا.ت:
چون...هق...تو...رو ....هق...نمیدیدم....نمیتونستم...غذا بخورم ....(با گریه)
جیمین:
ا.ت رو بغل کردم و گفتم :
چیزی نیست
بیبی من معذرت میخوام که باهات این کارو کردم
چون عاشقم نبودی خیلی ناراحت شدم و قلبم شکست
ازت معذرت میخوام 🥺😔💔
ا.ت:
جیمین این حرفو نزن من خیلی عاشقتم و دوست دارم عشق منو تهیونگ برای سال ها پیشه
من تورو خیلی خیلی بیشتر از تهیونگ دوس دارم
تو کیوت ترین موچی دنیا هستی 🙂
البته فقط مال منی😁😉
جیمین:
متاسفم ولی..من مال تو نیستم
ا.ت:
یع...یعنی چی؟؟
جیمین:
یعنی ...من دوست دختر دارم
ا.ت:
این حرفش خیلی ناراحتم کرد
صدای شکستن قلبم رو شنیدم
سرمو انداختم پایین که موهای لختم ریختن روی صورتم
جیمین:
ا.ت....میدونم درکش سخته ولی....
(نذاشت ادامه حرفشو بزنه)
ا.ت:
واقعاً.....دوسش داری؟(با بغض)
جیمین:
آره حتی بیشتر از اون چیزی که قبلاً دوسش داشتم
ا.ت:
یعنی .... قبلاً هم دوست دختر داشتی !؟(با بغض)
شما همتون منو بازی دادین هم تو و هم تهیونگ
شما لیاقت عشق منو ندارین
من دیگه واقعا نمیخوام زنده بمونم
بدون معطلی رفتم توی تراس و درو قفل کردم
به قیافه وحشت زده جیمین که داشت به در تراس میکوبید لبخند غمگینی زدم
و رفتم از پشت شیشه دستمو گذاشتم رو جای دستش
و خیلی آروم لبمو گذاشتم روی اون قسمتی از شیشه که لبش بود
و با اشکی که از چشمم چکید
رفتم سمت نرده تراس و روش نشستم
و روبه جیمین دست تکون دادم
و با صدای بغض و لبخند غم انگیزی
گفتم:
خیلی دوستون دارم ....من واقعاً عاشق تو و تهیونگ بودم ولی...دنیا بامن یار نیست....برین دمبال یه نفره دیگه ..
بدون من همه چی بهتره
و....به سمت غروب آفتابی که عاشقش بودم چرخیدم
و.............
یاع یاع یاع خماری بمونید 😂😈
میدونم خیلی جای حساسی قطع کردم ولی دیگه کرم بدن است چه میشه کرد 😂😂😁
شرط پارت بعد :
لایک:۲۵
کامنت:۶
چون خیلی نوشتم
و چون امتحان هام خیلی سختن مجبورم لایکارو زیاد کنم
چون توی این زمان ها وقتم خیلی ارزش منده
و باید به خوبی ازش هم برای فعالیتم و هم برای درس ها استفاده کنم
هرکس فقط میتونه یه کامنت بذاره
دوستون دارم خیلی زیاد
امیدوارم خوشتون اومده باشه
لایک،کامنت و مخصوصاً فالو یادتون نره 🌈😍❤️🥺
آهان راستی احتمالا پارت بعدی عشق سرد رو امروز بذارم 🥺💓
حمایت کنین ممنون 😘💗
جادویه هفت گانه یه نکته ای داشت که باید بهتون بگم
توی جادوی هفت گانه
هرکدوم از فامیلی ها برای خودشون پادشاهی یک سرزمین جادویی رو دارن
برین لایکش کنین
تا پارت اولش رو بذارم
ممنون و کامنت از لایکم مهم تره
بذارین حتماً ممنون 💗💗😘😘💓🥺❤️
Thank you so much 😊😊🥺💓😍
Good night ❤️😊🥺😘
اون.....
جیمین بود
وقتی اومد تو اتاق دیدم تهیونگ قیب شد
جیمین :
رفتم کنارش خوابیدم
و از تخت انداختمش پایین
که صدای آخ گفتنش رو شنیدم
قایمکی نگاه کردم و دیدم حالش خوبه
و خوابیدم
فردا صبح ساعت:۶
بلند شدم
روی ا.ت آب سرد ریختم که با جیغ از خواب بلند شد
یقشو کشیدونم
و با خودم بردم طبقه پایین
با لحن جدی بهش گفتم:
(ساف کردن صدا)...از این به بعد اگه میخوای اینجا بمونی باید این کار هارو انجام
لیست:
ساعت (۷)صبح بیدار میشی و برام صبحانه آماده میکنی
شب ها روی کاناپه میخوابی
غذای هرروزت باید یه پنکیک باشه نه بیشتر
حق صدا زدن اسم منو نداری باید بهم بگی:(قربان)
و تمام !
ا.ت:
بدون اینکه بهش نگاه کنم گفتم :
چشم جیم......قربان (با بغض)
جیمین:
آفرین برده خوبی هستی (پوزخند)
(ویو به یک هفته بعد)
ا.ت ویو:
توی این هفته انقدر کار کردم تمام بدنم درد میکنه
چون جیمین رو زیاد نمیبینم اصلا لب به غذا نمیزنم
شدم پوست و استخوان
داشتم براش صبحونشو میبردم
که یه دفعه حالت تحوه گرفتم
جیمین:
دیدم نمیاد نگران شدم
داد زدم:
هوی.....هرزه...کدوم گوری؟
که دیدم جواب نمیده صدای ٱق زدن شنیدم
رفتم توی دسشویی دیدم داره خون بالامیاره
که از هوش رفت
بغلش کردم گذاشتمش رو تخت
و بعد یک ساعت به هوش اومد
که سریع بلند شد
بهم احترام گذاشت
گفت :
ببخشید قربان من نمیدونم چم شده
جیمین:
عهههه....من حالا یه چیزی گفتم
چت شده؟...چرا...خون بالا آوردی ؟(نگران)
ا.ت:
چیزی نی.....آخخ...آییی(آخرش شکمش درد گرفت)
جیمین:
ا.ت؟...اوت حالت خوبه؟چرا شکم درد داری؟
ا.ت:
چون...آخخخ...هیچی نخوردم
جیمین:
چی!!!!!(با داد)
ا.ت:
چون...هق...تو...رو ....هق...نمیدیدم....نمیتونستم...غذا بخورم ....(با گریه)
جیمین:
ا.ت رو بغل کردم و گفتم :
چیزی نیست
بیبی من معذرت میخوام که باهات این کارو کردم
چون عاشقم نبودی خیلی ناراحت شدم و قلبم شکست
ازت معذرت میخوام 🥺😔💔
ا.ت:
جیمین این حرفو نزن من خیلی عاشقتم و دوست دارم عشق منو تهیونگ برای سال ها پیشه
من تورو خیلی خیلی بیشتر از تهیونگ دوس دارم
تو کیوت ترین موچی دنیا هستی 🙂
البته فقط مال منی😁😉
جیمین:
متاسفم ولی..من مال تو نیستم
ا.ت:
یع...یعنی چی؟؟
جیمین:
یعنی ...من دوست دختر دارم
ا.ت:
این حرفش خیلی ناراحتم کرد
صدای شکستن قلبم رو شنیدم
سرمو انداختم پایین که موهای لختم ریختن روی صورتم
جیمین:
ا.ت....میدونم درکش سخته ولی....
(نذاشت ادامه حرفشو بزنه)
ا.ت:
واقعاً.....دوسش داری؟(با بغض)
جیمین:
آره حتی بیشتر از اون چیزی که قبلاً دوسش داشتم
ا.ت:
یعنی .... قبلاً هم دوست دختر داشتی !؟(با بغض)
شما همتون منو بازی دادین هم تو و هم تهیونگ
شما لیاقت عشق منو ندارین
من دیگه واقعا نمیخوام زنده بمونم
بدون معطلی رفتم توی تراس و درو قفل کردم
به قیافه وحشت زده جیمین که داشت به در تراس میکوبید لبخند غمگینی زدم
و رفتم از پشت شیشه دستمو گذاشتم رو جای دستش
و خیلی آروم لبمو گذاشتم روی اون قسمتی از شیشه که لبش بود
و با اشکی که از چشمم چکید
رفتم سمت نرده تراس و روش نشستم
و روبه جیمین دست تکون دادم
و با صدای بغض و لبخند غم انگیزی
گفتم:
خیلی دوستون دارم ....من واقعاً عاشق تو و تهیونگ بودم ولی...دنیا بامن یار نیست....برین دمبال یه نفره دیگه ..
بدون من همه چی بهتره
و....به سمت غروب آفتابی که عاشقش بودم چرخیدم
و.............
یاع یاع یاع خماری بمونید 😂😈
میدونم خیلی جای حساسی قطع کردم ولی دیگه کرم بدن است چه میشه کرد 😂😂😁
شرط پارت بعد :
لایک:۲۵
کامنت:۶
چون خیلی نوشتم
و چون امتحان هام خیلی سختن مجبورم لایکارو زیاد کنم
چون توی این زمان ها وقتم خیلی ارزش منده
و باید به خوبی ازش هم برای فعالیتم و هم برای درس ها استفاده کنم
هرکس فقط میتونه یه کامنت بذاره
دوستون دارم خیلی زیاد
امیدوارم خوشتون اومده باشه
لایک،کامنت و مخصوصاً فالو یادتون نره 🌈😍❤️🥺
آهان راستی احتمالا پارت بعدی عشق سرد رو امروز بذارم 🥺💓
حمایت کنین ممنون 😘💗
جادویه هفت گانه یه نکته ای داشت که باید بهتون بگم
توی جادوی هفت گانه
هرکدوم از فامیلی ها برای خودشون پادشاهی یک سرزمین جادویی رو دارن
برین لایکش کنین
تا پارت اولش رو بذارم
ممنون و کامنت از لایکم مهم تره
بذارین حتماً ممنون 💗💗😘😘💓🥺❤️
Thank you so much 😊😊🥺💓😍
Good night ❤️😊🥺😘
۷.۳k
۰۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.