. حکایت آن مرد را شنیده ای که نزد طبیب رفت و از غم بزرگی
. حکایت آن مرد را شنیده ای که نزد طبیب رفت و از غم بزرگی که در دل داشت شکایت کرد؟
طبیب او را گفت:به میدان شهر برو آنجا دلقکی هست آنقدر تو را می خنداند تا غمت را فراموش کنی،مرد لبخند تلخی زدو گفت:من همان دلقکم!!!
طبیب او را گفت:به میدان شهر برو آنجا دلقکی هست آنقدر تو را می خنداند تا غمت را فراموش کنی،مرد لبخند تلخی زدو گفت:من همان دلقکم!!!
۲۵۵
۱۱ فروردین ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.