عشق ممنوعه♥️🎼
#عشق_ممنوعه♥️🎼
#part_1♥️🎼
چشمای تو نقاشیه انقد آرومی که قلبم میره دور از حاشیه … ♭♭
تو مثل دارویی برام قد دریایی ولی حتی یه قطرت کافیه ♩♩
***
داشتم با اهنگ مورد علاقم میخوندم و میخواستم پام رو بیشتر روی پدال گاز فشارم بدم که با دیدن چیزی که مقابلم بود شک زده پام رو روی ترمز فشار دادم ،،محکم به صندلی خوردم از ماشین پیاده شدم و به سمت پسری که روی زمین افتاده بود رفتم ؛ حالش خوب نبود اون تیر خورده بود ؛...
با دیدن پیکر خونیش دستام شروع به لرزیدن کرد برای مدتی دست و پامو گم کردم نمی دونستم باید چیکار کنم ،،،نفس عمیقی کشیدم با خودم زمزمه وار گفتم :
-تو یه پرستاری و یه پرستار باید توی این شرایط آرامش خودش و حفظ کنه .
نگاهی به اطراف انداختم اما کسی نبود ، سرش رو بلند کردم و دستام رو زیر سرش گذاشتم تا خواست چیزی بگه که از هوش رفت . چند باری سیلی به صورتش زدم .... خون زیادی از دست داده بود ..
بلندش کردم و با تمام زورم اون رو به ماشین رسوندم داخل ماشین گذاشتم و خودم هم سوار شدم ؛ به اینه نگاهی انداختم حالش خیلی وخیم بود ، اگر می خواستم به بیمارستان ببرمش خیلی طول میکشید و ممکن بود بمیر چون ما تقریباً بیرون از شهر بودیم ..
چاره ای جز اینکه به خونم ببرمش نداشتم ماشین رو روشن کردم و به سمت خونم حرکت کردم .....
♡𝓮𝓼𝓱𝓰𝓱 𝓶𝓪𝓶𝓷𝓸𝓮𝓱♡
https://splus.ir/joingroup/AGSHsQASJPu9XHnxMAU5pw
#part_1♥️🎼
چشمای تو نقاشیه انقد آرومی که قلبم میره دور از حاشیه … ♭♭
تو مثل دارویی برام قد دریایی ولی حتی یه قطرت کافیه ♩♩
***
داشتم با اهنگ مورد علاقم میخوندم و میخواستم پام رو بیشتر روی پدال گاز فشارم بدم که با دیدن چیزی که مقابلم بود شک زده پام رو روی ترمز فشار دادم ،،محکم به صندلی خوردم از ماشین پیاده شدم و به سمت پسری که روی زمین افتاده بود رفتم ؛ حالش خوب نبود اون تیر خورده بود ؛...
با دیدن پیکر خونیش دستام شروع به لرزیدن کرد برای مدتی دست و پامو گم کردم نمی دونستم باید چیکار کنم ،،،نفس عمیقی کشیدم با خودم زمزمه وار گفتم :
-تو یه پرستاری و یه پرستار باید توی این شرایط آرامش خودش و حفظ کنه .
نگاهی به اطراف انداختم اما کسی نبود ، سرش رو بلند کردم و دستام رو زیر سرش گذاشتم تا خواست چیزی بگه که از هوش رفت . چند باری سیلی به صورتش زدم .... خون زیادی از دست داده بود ..
بلندش کردم و با تمام زورم اون رو به ماشین رسوندم داخل ماشین گذاشتم و خودم هم سوار شدم ؛ به اینه نگاهی انداختم حالش خیلی وخیم بود ، اگر می خواستم به بیمارستان ببرمش خیلی طول میکشید و ممکن بود بمیر چون ما تقریباً بیرون از شهر بودیم ..
چاره ای جز اینکه به خونم ببرمش نداشتم ماشین رو روشن کردم و به سمت خونم حرکت کردم .....
♡𝓮𝓼𝓱𝓰𝓱 𝓶𝓪𝓶𝓷𝓸𝓮𝓱♡
https://splus.ir/joingroup/AGSHsQASJPu9XHnxMAU5pw
۱۵۱
۰۳ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.