پارت اول
ساعت 6:23 دقیقه _نیویورک_امریکا"
_من دارم برمیگردم کره حواستون به اینجا باشه خیلی زود برمیگردم
_چشم یران از سفرتون لذت ببرید
تهیونگ از خونه خارج شد و سوار ماشینی که جف (بادیگاردش) براش اماده کرده بود شد
.
به فرودگاه رسید بدون تشکری از راننده از ماشین پیاده شد
وارد فرودگاه شد
***
"عمارت نامجون"
نامجون در حال صحبت با برادر عزیزش که قرار بود امروز از سفرش به ایتالیا داشت میومد کره
کوک: داداش خیلی دلم برات تنگ شده
نام: منم دلم برات تنگ شده کی میرسی
کوک: احتمالا شب
نام: اها اوک کاری نداری باید زرم به یسری کارا رسیدگی کنم
کوک: نه برو به کارت برو بای بای
گوشی رو قطع میکنه
نامجون کتو برداشت و رفت داخل اتاق کارش پشت میزش نشست و لیست کاراش رو چک کرد دید امروز
هیچ کاری نداره از روی میز پا میشه و یک کتاب از قفسه ی کتابخانه برمیداره و شروع میکنه به خوندن
.
.
.
ساعت تقریبا از نیمه شب گذشته بود کتابش رو گذاشت و از اتاقش خارج شد
جونگکوک هنوز نرسیده بود
گوشیش رو از جیبش در اورد
با جونگکوک تماس گرفت
_الو؟
+الو جونگکوک کجایی نرسیدی
_رسیدم الان دارم میام
+چرا نگفتی برات ماشین بفرستم
_نیاز نیست تاکسی گرفتم
+اوک مراقب خودت باش
گوشی رو قطع میکنه*
.
.
30 دقیقه بعد _جونگکوک میرسه*
نامجون میره سمتش و محکم بغلش میکنه
_ارومتر خفم کردی
+دلم برات خیلی تنگ شده بود
_منم.....حالا ول کن ببینمت
نامجون از بغل جونگکوک میاد بیرون
_هنوزم همونقدر جذابیااا
+تو هم هنوز همون بچه ای
_بچه خودتی
میزنه روی شونه ای
+حالا برو وسایلات رو بزار اتاقت و بیا بیرون شام بخوریم
_باشه
جونگکوک میره وسایلاش رو میزاره اتاقش
و میاد بیرون
.
+خب دیگ چخبر ایتالیا چطور بود
_بد نبود زیاد خوش نگذشتـ
+چرا
_ی گروه مافیا حمله کرده بودن انگاری با همسایه ام دشمن خونی بودن
+تو خوبی چیزیت نشد
_نه بابا خوبم فقط خیلی صدا تیراندازی و اینا میومد من نمیتونستم بخوابم
+چرا بهم زنگ نزدی برات بادیگارد بفرستم
_نمیخواد بابا الان که میبینی خوبم
+باشه شامتو بخور
_اه گفتی غذای هواپیما عن رود اصن نتونستم بخورم
+پس بخور الان
هردو شروع میکنن به خوردن
***
کره جنوبی_سئول _هتل_اتاق69"
_کیم نامجون بی صبرانه منتظرم ملاقاتت کنم
ظرف رامیونش رو گذاشت توی اشپزخونه و رفت توی اتاقش تا بخوابه*
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اینم پارت اول خوشملا
لایک و کامنت یادتون نره
بای بای لاوام
_من دارم برمیگردم کره حواستون به اینجا باشه خیلی زود برمیگردم
_چشم یران از سفرتون لذت ببرید
تهیونگ از خونه خارج شد و سوار ماشینی که جف (بادیگاردش) براش اماده کرده بود شد
.
به فرودگاه رسید بدون تشکری از راننده از ماشین پیاده شد
وارد فرودگاه شد
***
"عمارت نامجون"
نامجون در حال صحبت با برادر عزیزش که قرار بود امروز از سفرش به ایتالیا داشت میومد کره
کوک: داداش خیلی دلم برات تنگ شده
نام: منم دلم برات تنگ شده کی میرسی
کوک: احتمالا شب
نام: اها اوک کاری نداری باید زرم به یسری کارا رسیدگی کنم
کوک: نه برو به کارت برو بای بای
گوشی رو قطع میکنه
نامجون کتو برداشت و رفت داخل اتاق کارش پشت میزش نشست و لیست کاراش رو چک کرد دید امروز
هیچ کاری نداره از روی میز پا میشه و یک کتاب از قفسه ی کتابخانه برمیداره و شروع میکنه به خوندن
.
.
.
ساعت تقریبا از نیمه شب گذشته بود کتابش رو گذاشت و از اتاقش خارج شد
جونگکوک هنوز نرسیده بود
گوشیش رو از جیبش در اورد
با جونگکوک تماس گرفت
_الو؟
+الو جونگکوک کجایی نرسیدی
_رسیدم الان دارم میام
+چرا نگفتی برات ماشین بفرستم
_نیاز نیست تاکسی گرفتم
+اوک مراقب خودت باش
گوشی رو قطع میکنه*
.
.
30 دقیقه بعد _جونگکوک میرسه*
نامجون میره سمتش و محکم بغلش میکنه
_ارومتر خفم کردی
+دلم برات خیلی تنگ شده بود
_منم.....حالا ول کن ببینمت
نامجون از بغل جونگکوک میاد بیرون
_هنوزم همونقدر جذابیااا
+تو هم هنوز همون بچه ای
_بچه خودتی
میزنه روی شونه ای
+حالا برو وسایلات رو بزار اتاقت و بیا بیرون شام بخوریم
_باشه
جونگکوک میره وسایلاش رو میزاره اتاقش
و میاد بیرون
.
+خب دیگ چخبر ایتالیا چطور بود
_بد نبود زیاد خوش نگذشتـ
+چرا
_ی گروه مافیا حمله کرده بودن انگاری با همسایه ام دشمن خونی بودن
+تو خوبی چیزیت نشد
_نه بابا خوبم فقط خیلی صدا تیراندازی و اینا میومد من نمیتونستم بخوابم
+چرا بهم زنگ نزدی برات بادیگارد بفرستم
_نمیخواد بابا الان که میبینی خوبم
+باشه شامتو بخور
_اه گفتی غذای هواپیما عن رود اصن نتونستم بخورم
+پس بخور الان
هردو شروع میکنن به خوردن
***
کره جنوبی_سئول _هتل_اتاق69"
_کیم نامجون بی صبرانه منتظرم ملاقاتت کنم
ظرف رامیونش رو گذاشت توی اشپزخونه و رفت توی اتاقش تا بخوابه*
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اینم پارت اول خوشملا
لایک و کامنت یادتون نره
بای بای لاوام
۲.۹k
۰۹ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.