part 20.

part 20.
(موقع زایمان ا.ت)
ا.ت ویو
دلم خیلی درد میکنه جونگ کوک رفته بود بیرون یهو بچه لگد زد منم از درد جیغ زدم
هیچکس خونه نبود پس با دستا لرزونم که از درد میلرزید با تلفن خونه به جونگ کوک زنگ زدم
جونگ کوک: ا.ت بله کاری داشتی
ا.ت: ج جونگ کوک د دلم فک ک کنم وقتش شده
جونگ کوک: ا الان میام باشه فقط آروم باش الان میام
جونگ کوک ویو
۹ ماهگی بچه شده خیلی سریع سوار ماشینم شدم به سمت خونه رفتم این همه تند رفتم که ۳ دقیقه بعد جلو خونه بودن با دو رفتم تو خونه که دیدم ا.ت افتاده رو زمین بغلش کردم و داخل ماشین گذاشتمش با سرعت روندم
۱۰ دقیقه بعد
به بیمارستان رسیدم ا.ت بردم داخل
جونگ کوک: یکی کمک کنه (داد)
پرستار: آروم باشین چی شده
جونگ کوک: زنم بارداره ۹ ماهگی بچست
پرستار: دکتر دکتر
دکتر: چیه چی شده
پرستار: خانمش باردار و الان ۹ ماهگی بچشه باید زایمان کنه
دکتر: کمک کنید تا ببریمش اتاق عمل(اگر درست گفتم از این چیزا نمیدونم )
با کمک پرستاران ا.ت به اتاق عمل بردن نزاشتن بیام داخل دعا دعا میکردم هردوشون حالشون خوب باشه
فردا صبح
ا.ت ویو
چشمام و باز کردم دیدم که......

لایک:۲۰
جین: لایک کن تا یه بوس هندسامی گیرت بیاد