دبیرستان بانگو : پارت ۳
دبیرستان بانگو : پارت ۳
میشه گفت نزدیک زنگمون بود
که در کلاسمون به پرواز در اومد
یونیفرم .... معلما رو داشت ! خوب بهش نگاه کردم : روی لباسش نوشته بود : ناکاهارا چویا
آها! پس این معلم دفاعیمونه ، اما باید بگم ، خیلی زود اومده ، کلاس به این زودیا شروع نمیشه ....
+ هووووی دازای! کار تو بود نه؟!
_کدوم کار؟ من اصلا نمیدونم راحب به چی داری حرف میزنی😛
+ خودتو به اون راه نزن ! میدونم تو بودی که روی صندلی چسب ریخته بودی! بخاطر توی عوضی زنگ اول کلاسم رو از دست دادم ! بدون که بدجور مردی!!!
نمیدونستم داره راجب به چی حرف میزنه و اینکه چرا انقدر عصبانیه ولی قطعا رابطه این دوتا خوب نیست ....
چویا خواست سمت دازای حمله کنه که زنگ با صدای بلندی به صدا در اومد
و چویا یه لحظه خشکش زد ، دازای هم از این فرصت استفاده کرد و زد به چاک
_ دوست داشتم باهم بیشتر حرف بزنیم .... اما اگه کلاسم دیر بشه موری سان میکشتم ..... بای بااای😝
+تتتتمممممههههههه
_ههه ههه هههه😀
چویا از کلاس اومد بیرون ، اما به برام که روی یه صندلی توی راهرو بر خورد
#تو.... الان زمان خوابمه!
+ هان؟! اون دازای عوضی کدوم گوریهههههه؟!
# ساکت باش! تو کسی هستی که خوابم رو به هم زدی .... حتما تقاص پس مید- *دوباره خوابش برد
+هوم؟؟! اصلا ولش کن ... من هم خیر سرم کلاس دارم
بعد از چند دقیقه چویا دوباره با چهره ای که از عصبانیت داشت منفجر می شد وارد شد ، اما به شدت ساکت بود و این همه کلاس رو ترسونده بود ، جو خیلی ترسناکی بر کلاس حاکم شده بود و هیچکس جرئت جم خوردن نداشت
+هوی تو ....
به من نگاه میکرد !
_ ب....بله؟
+کتابت...
_ ب....ببخشید؟
+ کتابت رو بده ....
_آها ! ببخشید بفرمایید
محکم کتابم رو ورق میزد و بعد دوباره کوبیدش روی میزم
_ اولین درستون اینه که یاد بگیرید چجوری از خودتون دفاع کنید و اینکه چجوری به حریفتون ضربه بزنید ( در حال آرزو کردن اینکه کاشکی جزو کتاب های درسی ما هم بود و لازم نبود بجاش معنی امنیت نظامی رو حفظ کنیم🤦)
+پس سریع چیز میزاتون رو جمع کنید میخوایم بریم اتاق تمرین .... اونجا هدف برای تمرین دارن ...
+وایسید ! نه ! نمیخواد .... ایده بهتری دارم !
و بعد با یه لبخند از کلاس خارج شد ( خودتون لبخند های موریاتی و قاتل گونش رو تصور کنید دیگه )
در کلاس A دوباره دازای در حال دادن پیشنهاد خودکشی به یکی از بنده خدا های اون کلاس بود
_ باهام خود- ااااای
*چویا محکم زده بود پس کلش و حالا یقشو گرفته بود و داشت میکشوندش از کلاس بیرون
+ کارت دارم 😀
_ه...ها؟کجا منو می بری؟! وایسا! من داشتم ازش میخواستم باهام خودکشی کنه ... نهههههههههههههههه
*چنگ انداختن به در کلاس اما ناموفق بودن در نجات جان خویش
+ برگشتم!
چویا دوباره اومده بود .... اما... وایسا ببینم .... برای چی دازای رو آورده بود ؟!
+ همینجا وایسا
_ هوم ؟ چویا ؟ چیکار میخوای بکنی؟
+ خفه شو و همونجا وایسا!!
خوب نگاه کنید .... این درس امروز تونه ! اگر هر کسی رو شبیه این عوضییی دیدین باید فقط این کار رو بکنید 😀
* پریدن و لگد زدن محکم به صورت دازای
+ یاد گرفتید؟
*دازای در حال خونریزی
همه وحشت کرده بودیم
+حالا هر کی بیاد یه لگد محکم به این تمه بزنه تا من نمرشو بدم !
و با نیشخندی دازای رو تماشا کرد که داره جون میده
رامپو در حال خوردن چیپس هاش ، کاملا بی توجه به همه چیز
قیافه من : 🤦🤦🤦
میشه گفت نزدیک زنگمون بود
که در کلاسمون به پرواز در اومد
یونیفرم .... معلما رو داشت ! خوب بهش نگاه کردم : روی لباسش نوشته بود : ناکاهارا چویا
آها! پس این معلم دفاعیمونه ، اما باید بگم ، خیلی زود اومده ، کلاس به این زودیا شروع نمیشه ....
+ هووووی دازای! کار تو بود نه؟!
_کدوم کار؟ من اصلا نمیدونم راحب به چی داری حرف میزنی😛
+ خودتو به اون راه نزن ! میدونم تو بودی که روی صندلی چسب ریخته بودی! بخاطر توی عوضی زنگ اول کلاسم رو از دست دادم ! بدون که بدجور مردی!!!
نمیدونستم داره راجب به چی حرف میزنه و اینکه چرا انقدر عصبانیه ولی قطعا رابطه این دوتا خوب نیست ....
چویا خواست سمت دازای حمله کنه که زنگ با صدای بلندی به صدا در اومد
و چویا یه لحظه خشکش زد ، دازای هم از این فرصت استفاده کرد و زد به چاک
_ دوست داشتم باهم بیشتر حرف بزنیم .... اما اگه کلاسم دیر بشه موری سان میکشتم ..... بای بااای😝
+تتتتمممممههههههه
_ههه ههه هههه😀
چویا از کلاس اومد بیرون ، اما به برام که روی یه صندلی توی راهرو بر خورد
#تو.... الان زمان خوابمه!
+ هان؟! اون دازای عوضی کدوم گوریهههههه؟!
# ساکت باش! تو کسی هستی که خوابم رو به هم زدی .... حتما تقاص پس مید- *دوباره خوابش برد
+هوم؟؟! اصلا ولش کن ... من هم خیر سرم کلاس دارم
بعد از چند دقیقه چویا دوباره با چهره ای که از عصبانیت داشت منفجر می شد وارد شد ، اما به شدت ساکت بود و این همه کلاس رو ترسونده بود ، جو خیلی ترسناکی بر کلاس حاکم شده بود و هیچکس جرئت جم خوردن نداشت
+هوی تو ....
به من نگاه میکرد !
_ ب....بله؟
+کتابت...
_ ب....ببخشید؟
+ کتابت رو بده ....
_آها ! ببخشید بفرمایید
محکم کتابم رو ورق میزد و بعد دوباره کوبیدش روی میزم
_ اولین درستون اینه که یاد بگیرید چجوری از خودتون دفاع کنید و اینکه چجوری به حریفتون ضربه بزنید ( در حال آرزو کردن اینکه کاشکی جزو کتاب های درسی ما هم بود و لازم نبود بجاش معنی امنیت نظامی رو حفظ کنیم🤦)
+پس سریع چیز میزاتون رو جمع کنید میخوایم بریم اتاق تمرین .... اونجا هدف برای تمرین دارن ...
+وایسید ! نه ! نمیخواد .... ایده بهتری دارم !
و بعد با یه لبخند از کلاس خارج شد ( خودتون لبخند های موریاتی و قاتل گونش رو تصور کنید دیگه )
در کلاس A دوباره دازای در حال دادن پیشنهاد خودکشی به یکی از بنده خدا های اون کلاس بود
_ باهام خود- ااااای
*چویا محکم زده بود پس کلش و حالا یقشو گرفته بود و داشت میکشوندش از کلاس بیرون
+ کارت دارم 😀
_ه...ها؟کجا منو می بری؟! وایسا! من داشتم ازش میخواستم باهام خودکشی کنه ... نهههههههههههههههه
*چنگ انداختن به در کلاس اما ناموفق بودن در نجات جان خویش
+ برگشتم!
چویا دوباره اومده بود .... اما... وایسا ببینم .... برای چی دازای رو آورده بود ؟!
+ همینجا وایسا
_ هوم ؟ چویا ؟ چیکار میخوای بکنی؟
+ خفه شو و همونجا وایسا!!
خوب نگاه کنید .... این درس امروز تونه ! اگر هر کسی رو شبیه این عوضییی دیدین باید فقط این کار رو بکنید 😀
* پریدن و لگد زدن محکم به صورت دازای
+ یاد گرفتید؟
*دازای در حال خونریزی
همه وحشت کرده بودیم
+حالا هر کی بیاد یه لگد محکم به این تمه بزنه تا من نمرشو بدم !
و با نیشخندی دازای رو تماشا کرد که داره جون میده
رامپو در حال خوردن چیپس هاش ، کاملا بی توجه به همه چیز
قیافه من : 🤦🤦🤦
۷.۳k
۱۷ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.