اسب سفید قرار بود دخترک را ببرد تا شهر آرزو هایش.. دخترک شنل توری اش را پوشیده بود؛ اسب سفید را هم زین کرده بود. وقتی سوارش شد، مادرش گفت: سکه را که انداختم، راه می افته!!!
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.