Fₐₖₑ ₙₐₘₑ: Yₐₛ
Fₐₖₑ ₙₐₘₑ: Yₐₛ
ₚₐᵣₜ³¹
.⃝ .⃝ .⃝ .⃝ .⃝ .⃝ .⃝ .⃝
عمه اخم تندی کرد و گفت:
عمه ا/ت: خب پس دیگه چی میگی؟ اگه کارت ندارند بمون اون پیرزن هم از خداشه بمونی پیشش یه دست کمک بهش بدی.
ا/ت: موضوع این نیست....
عمه ا/ت: پس موضوع چیه ا/ت؟!.
سرش رو خم کرد و با صدایی خفه و پر از حرصی گفت:
عمه ا/ت: اگه کارت ندارن بمون همونجا خودتو بچسبون بهشون، مگه نمیبینی اوضاع منو؟فکر می کنی عمه ت جا داره بهت نمیده؟!.
زانوم رو فشرد و محکم تر گفت:
عمه ا/ت: بهونه های بيخودی نگیر، حالا که اون همونی بهت جا داده، توام به خاطر دَرسِت مجبوری تو این شهر وامونده بمونی هیچ جا بجز اون خونه برات امن نیست....بمون تا ببینم چی میشه...شاید دل یکی از اون پسرارو....
ا/ت: نگاهاشونو دوست ندارم عمه.
عمه ا/ت: تو به نگاهاشون چی کار داری؟مگه داری با نگاه زندگی میکنی؟زندگی واقعی تر از نگاه و چشمک و اشاره ست....به چیزی که برات بهتره چنگ بنداز، اون زن تورو به جای بچه اش اونجا نگه داشته والا وگرنه تا حالا صد دفعه از اون خونه بیرونت کرده بود.
عمه کاش میدونستی از اون امنیتی که حرف میزنی و فکر میکنی هیچ جا به اندازه اون جا برای من امن نیست چطوری توی فشار و فلاکتم.
فقط به خاطر اون مکان.... به خاطر درسم و به خاطر رازی که مجبورم سکوت کنم تا همونی نفهمه اون شب چی به روزِ جین ش افتاد....
از سکوت و بغضم ترسيد و متعجب زمزمه کرد:
عمه ا/ت: ا/ت....اونجا کسی اذیتت میکنه؟
ₚₐᵣₜ³¹
.⃝ .⃝ .⃝ .⃝ .⃝ .⃝ .⃝ .⃝
عمه اخم تندی کرد و گفت:
عمه ا/ت: خب پس دیگه چی میگی؟ اگه کارت ندارند بمون اون پیرزن هم از خداشه بمونی پیشش یه دست کمک بهش بدی.
ا/ت: موضوع این نیست....
عمه ا/ت: پس موضوع چیه ا/ت؟!.
سرش رو خم کرد و با صدایی خفه و پر از حرصی گفت:
عمه ا/ت: اگه کارت ندارن بمون همونجا خودتو بچسبون بهشون، مگه نمیبینی اوضاع منو؟فکر می کنی عمه ت جا داره بهت نمیده؟!.
زانوم رو فشرد و محکم تر گفت:
عمه ا/ت: بهونه های بيخودی نگیر، حالا که اون همونی بهت جا داده، توام به خاطر دَرسِت مجبوری تو این شهر وامونده بمونی هیچ جا بجز اون خونه برات امن نیست....بمون تا ببینم چی میشه...شاید دل یکی از اون پسرارو....
ا/ت: نگاهاشونو دوست ندارم عمه.
عمه ا/ت: تو به نگاهاشون چی کار داری؟مگه داری با نگاه زندگی میکنی؟زندگی واقعی تر از نگاه و چشمک و اشاره ست....به چیزی که برات بهتره چنگ بنداز، اون زن تورو به جای بچه اش اونجا نگه داشته والا وگرنه تا حالا صد دفعه از اون خونه بیرونت کرده بود.
عمه کاش میدونستی از اون امنیتی که حرف میزنی و فکر میکنی هیچ جا به اندازه اون جا برای من امن نیست چطوری توی فشار و فلاکتم.
فقط به خاطر اون مکان.... به خاطر درسم و به خاطر رازی که مجبورم سکوت کنم تا همونی نفهمه اون شب چی به روزِ جین ش افتاد....
از سکوت و بغضم ترسيد و متعجب زمزمه کرد:
عمه ا/ت: ا/ت....اونجا کسی اذیتت میکنه؟
۷.۰k
۰۹ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.