تک پارتی (وقتی که فیلم ترسناک و...... )
وقتی که فیلم ترسناک دیدین و نمیتونی بخوابی
مدام روی تخت غلت میخوردی و نمیتونستی بلکاتو روی هم بزاری و صحنه های فیلمی که تا همین یک ساعت پیش دیده بودی مدام توی ذهنت بود و ازارت میداد.
هیونجین کنارت خواب بود و فقط این مشکل تو بود که نمیتونستی بخوابی.
مدام از اون ور تخت به اون ور تخت غلت میخوردی تا بلکه بتونی یک جای راحت برای خوابیدن بدون فکر پیدا کنی.
_ عزیزم خوبی؟
با شنیدن صدای خوابالود هیون ،سرت رو به سمتش برگردوندی
+ اوه....بیدارت کردم.... ببخشید
هیون کمی لای پلکاشو باز کرد و بهت خیره شد
_ عشقم...چیزی شده؟....چرا اینقدر وول میخوری؟
سرت رو پایین انداختی و چیزی نگفتی
_ ترسیدی ؟
دوباره سرت رو بالا آوردی و نگاه تو بهش دادی و مظلوم سرت رو تکون دادی که لبخندی زد و دستاش رو برات باز کرد
_ بیا عزیزم.....بیا توی بغلم بخواب
لبخندی زدی و خودتو سفت توی بغل هیون جا دادی
_ از این به بعد حق نداری فیلم ترسناک ببینی
سرت رو آروم تکون دادی و توی بغل پر از مهر و گرم و نرم هیون پلکاتو روی هم گذاشتی و خوابیدی
مدام روی تخت غلت میخوردی و نمیتونستی بلکاتو روی هم بزاری و صحنه های فیلمی که تا همین یک ساعت پیش دیده بودی مدام توی ذهنت بود و ازارت میداد.
هیونجین کنارت خواب بود و فقط این مشکل تو بود که نمیتونستی بخوابی.
مدام از اون ور تخت به اون ور تخت غلت میخوردی تا بلکه بتونی یک جای راحت برای خوابیدن بدون فکر پیدا کنی.
_ عزیزم خوبی؟
با شنیدن صدای خوابالود هیون ،سرت رو به سمتش برگردوندی
+ اوه....بیدارت کردم.... ببخشید
هیون کمی لای پلکاشو باز کرد و بهت خیره شد
_ عشقم...چیزی شده؟....چرا اینقدر وول میخوری؟
سرت رو پایین انداختی و چیزی نگفتی
_ ترسیدی ؟
دوباره سرت رو بالا آوردی و نگاه تو بهش دادی و مظلوم سرت رو تکون دادی که لبخندی زد و دستاش رو برات باز کرد
_ بیا عزیزم.....بیا توی بغلم بخواب
لبخندی زدی و خودتو سفت توی بغل هیون جا دادی
_ از این به بعد حق نداری فیلم ترسناک ببینی
سرت رو آروم تکون دادی و توی بغل پر از مهر و گرم و نرم هیون پلکاتو روی هم گذاشتی و خوابیدی
۲۵.۲k
۱۰ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.