فیک( من♡ تو) پارت ۳۱
فیک( من♡ تو) پارت ۳۱
وارد خونه شدم...ک جونگکوک و تو پذیرایی دیدم..جلو رفتم رو مبل خوابش برده بود.........آروم کنارش رفتم و رو شونش زدم...ک بیدار شد.....
جونگکوک: ا.ت....اومدی...( خواب آلود )
ا.ت:آره...الان رسیدم.......بلند شو اینجا نمیشه خوابید......
از دستش گرفتم و کمک شدم ک بلند شه.......
دم در اتاق دستشو ول کردم....و بعد از گفتن شب بخیر ازش دور شدم....
وارد اتاقم شدم........از تو کمد ی لباس راحت برداشتم و تنم کردم.........خوابم نمیومد...یا اگه هم میومد نمیتونستم بخوابم...چون خیلی کار دارم......رفتم پایین تو آشپزخونه .....واسم ی قهوه درست کرد......و اومدم تو پذیرایی رو مبل نشستم............برگه های ک توش لیریک های آهنگ بود و جلوم گذاشته بودم و داشتم میخوندمش ک ی صدای اومد..........نگا کردم تهیونگ بود....تا دیدمش بلند شدم..و گفتم.....
ا.ت: سلام....اگه من بیدارت کردم معذرت میخوام....
تهیونگ: نه..نه....راحت باش.....خوابم نمیبره.......
اومد و کنارم رو مبل نشست....
تهیونگ: داشتی چه کار میکردی....
ا.ت: میدونی..زمان کمه و کارمون زیاد.....اومدم لیریک هارو بخونم و فردا فقط دنس و تمرین کنیم و آهنگ و ضبط کنیم......
تهیونگ: اما الان باید بخوابی......
ا.ت: نمیتونم....
تهیونگ: پس شبیه منی....منم قبل از کنسرت اینجوری میشم.......نه میتونم بخوابم...و نه میتونم چیزی بخورم همه ی حواسم فقط به کنسرته.....
ا.ت: قهوه میخای درست کنم.....
تهیونگ: میدونی...از قهوه اصن خوشم نمیاد....
ا.ت: آها.....آره....یادم نبود......
تهیونگ: اشکالی نداره.........خب بخون من میخام گوش بدم.......
ا.ت: گوش میدی......
تهیونگ: آره.........
..
.
دو ساعتی بود...ک تمرین میکردم........تهیونگم کنارم نشسته بود و به صدام گوش میداد...و اگه جایِ رو اشتباه انجام میدادم و بهم میگفت ..به ساعت نگا کردم ۲و ۴۳ بود.....الان از خستگی و خواب نمیتونم از جام بلند شم.......تهیونگ چند دقیقه قبل رفت گفت میره بخوابه..منم چون نمیخاستم از جام بلند شم...رو مبل دراز کشیدم و چشمامو بستم......و خوابیدم..........
اشتباه املایی بود معذرت 🤍❤
پارت بعدی واسه شب باشه😍
وارد خونه شدم...ک جونگکوک و تو پذیرایی دیدم..جلو رفتم رو مبل خوابش برده بود.........آروم کنارش رفتم و رو شونش زدم...ک بیدار شد.....
جونگکوک: ا.ت....اومدی...( خواب آلود )
ا.ت:آره...الان رسیدم.......بلند شو اینجا نمیشه خوابید......
از دستش گرفتم و کمک شدم ک بلند شه.......
دم در اتاق دستشو ول کردم....و بعد از گفتن شب بخیر ازش دور شدم....
وارد اتاقم شدم........از تو کمد ی لباس راحت برداشتم و تنم کردم.........خوابم نمیومد...یا اگه هم میومد نمیتونستم بخوابم...چون خیلی کار دارم......رفتم پایین تو آشپزخونه .....واسم ی قهوه درست کرد......و اومدم تو پذیرایی رو مبل نشستم............برگه های ک توش لیریک های آهنگ بود و جلوم گذاشته بودم و داشتم میخوندمش ک ی صدای اومد..........نگا کردم تهیونگ بود....تا دیدمش بلند شدم..و گفتم.....
ا.ت: سلام....اگه من بیدارت کردم معذرت میخوام....
تهیونگ: نه..نه....راحت باش.....خوابم نمیبره.......
اومد و کنارم رو مبل نشست....
تهیونگ: داشتی چه کار میکردی....
ا.ت: میدونی..زمان کمه و کارمون زیاد.....اومدم لیریک هارو بخونم و فردا فقط دنس و تمرین کنیم و آهنگ و ضبط کنیم......
تهیونگ: اما الان باید بخوابی......
ا.ت: نمیتونم....
تهیونگ: پس شبیه منی....منم قبل از کنسرت اینجوری میشم.......نه میتونم بخوابم...و نه میتونم چیزی بخورم همه ی حواسم فقط به کنسرته.....
ا.ت: قهوه میخای درست کنم.....
تهیونگ: میدونی...از قهوه اصن خوشم نمیاد....
ا.ت: آها.....آره....یادم نبود......
تهیونگ: اشکالی نداره.........خب بخون من میخام گوش بدم.......
ا.ت: گوش میدی......
تهیونگ: آره.........
..
.
دو ساعتی بود...ک تمرین میکردم........تهیونگم کنارم نشسته بود و به صدام گوش میداد...و اگه جایِ رو اشتباه انجام میدادم و بهم میگفت ..به ساعت نگا کردم ۲و ۴۳ بود.....الان از خستگی و خواب نمیتونم از جام بلند شم.......تهیونگ چند دقیقه قبل رفت گفت میره بخوابه..منم چون نمیخاستم از جام بلند شم...رو مبل دراز کشیدم و چشمامو بستم......و خوابیدم..........
اشتباه املایی بود معذرت 🤍❤
پارت بعدی واسه شب باشه😍
۹.۵k
۱۱ بهمن ۱۴۰۲