تکپارتی از بنگ چان
تکپارتی از بنگ چان
( وقتی سرطان داشتی و تحت درمان بودی )
#تکپارتی
#بنگ_چان
ویو چان :
همیشه جلوی ات سعی می کردم که خوشحال باشم و گریه نکنم ولی وقتی با پسرا بودم هم گریه می کردم یا وقتی تنها بودم .
هان : پسر اینقدر گریه نکن ات روز به روز داره بهتر میشه
_ همه ی دکتر ها ...... ازش ... قطع امید هق ....کردن ......
لینو : همه میگن ولی به معجزه اعتقاد نداری ؟؟
فلیکس : هیونگ دارن از بیمارستان بهت زنگ می زنن .
_ بده به من .......
...
.....
....
_ بله دکتر الان میام
هیونجین : چی شد ؟
_ دکتر گفت برم بیمارستان..
لینو : برو خداحافظ
_ خداحافظ
( داخل معطب دکتر علامت دکتر & )
_ سلام دکتر چی شده که گفتید بیام ؟
& یه خبر دارم براتون
_ چه خبری
& ببینید آقای چان ... بیماری خانم ات به صورت خیلی معجزه آسایی
خوب شده اصلا انگار که خدا معجزه کرده تبریک می گم
_ و....واقعا ؟؟
& بله
_ وای آقای دکتر این بهترین خبر زندگیم بود ازتون ممنونم ممنونم ( لبخند ملیح )
& خواهش می کنم
_ من میرم این خبر رو به ات بدم خدانگهدار
& خدانگهدار
........
....
......
_ ات ....
+ بله ؟
_ ات تو ..... کاملا هق ....هق خوب .....هق شدی ( لبخند با گریه )
+ م....من .....وا.....واقعا ؟؟
_ آره
+ من خوب شدم ( گریه )
_ ات من عاشقتم
+ چان منم همینطور
ویو راوی :
هر دوشون همدیگه رو در آغوش گرفتند و گریه می کردند بعد از چند ساعت پسرا هم اومده بودند و تبریک می گفتند بعد از چند ماه ات هی بالا می آورد و چان فکر می کرد دوباره بیماریش برگشته ولی اون دور از چشم چان یک بیبی چک گرفت و اومد بیرون دستشویی و گفت
+ چانننننن کجایییی ؟؟؟
_ توی اتاقم
+( رفت تو اتاق ) چان الان چه خبری خوشحالت می کنه
_ اممممم.......نمی دونم .... چطور ؟؟؟
+ چاننن ....تو داری بابا می شی هوراااااااااا
_ م....من ....چی گفتی ؟؟؟؟
+ گفتم داری بابا میشی ( لبخند )
_ واییی اتتت ( محکم بغلش کرد ) ازت ممنونم مامان خوشگل
+ خواهش می کنم پدر جذاب
_ عاشقتم
+ منم همینطور
بله داستان به خوبی و خوشی تموم شد و بعد از ۹ ماه اونا صاحب یه دختر گوگولی شدن ❤️
درخواستی دارید بنویسید 😉
حمایت فراموش نکنید 😐
( وقتی سرطان داشتی و تحت درمان بودی )
#تکپارتی
#بنگ_چان
ویو چان :
همیشه جلوی ات سعی می کردم که خوشحال باشم و گریه نکنم ولی وقتی با پسرا بودم هم گریه می کردم یا وقتی تنها بودم .
هان : پسر اینقدر گریه نکن ات روز به روز داره بهتر میشه
_ همه ی دکتر ها ...... ازش ... قطع امید هق ....کردن ......
لینو : همه میگن ولی به معجزه اعتقاد نداری ؟؟
فلیکس : هیونگ دارن از بیمارستان بهت زنگ می زنن .
_ بده به من .......
...
.....
....
_ بله دکتر الان میام
هیونجین : چی شد ؟
_ دکتر گفت برم بیمارستان..
لینو : برو خداحافظ
_ خداحافظ
( داخل معطب دکتر علامت دکتر & )
_ سلام دکتر چی شده که گفتید بیام ؟
& یه خبر دارم براتون
_ چه خبری
& ببینید آقای چان ... بیماری خانم ات به صورت خیلی معجزه آسایی
خوب شده اصلا انگار که خدا معجزه کرده تبریک می گم
_ و....واقعا ؟؟
& بله
_ وای آقای دکتر این بهترین خبر زندگیم بود ازتون ممنونم ممنونم ( لبخند ملیح )
& خواهش می کنم
_ من میرم این خبر رو به ات بدم خدانگهدار
& خدانگهدار
........
....
......
_ ات ....
+ بله ؟
_ ات تو ..... کاملا هق ....هق خوب .....هق شدی ( لبخند با گریه )
+ م....من .....وا.....واقعا ؟؟
_ آره
+ من خوب شدم ( گریه )
_ ات من عاشقتم
+ چان منم همینطور
ویو راوی :
هر دوشون همدیگه رو در آغوش گرفتند و گریه می کردند بعد از چند ساعت پسرا هم اومده بودند و تبریک می گفتند بعد از چند ماه ات هی بالا می آورد و چان فکر می کرد دوباره بیماریش برگشته ولی اون دور از چشم چان یک بیبی چک گرفت و اومد بیرون دستشویی و گفت
+ چانننننن کجایییی ؟؟؟
_ توی اتاقم
+( رفت تو اتاق ) چان الان چه خبری خوشحالت می کنه
_ اممممم.......نمی دونم .... چطور ؟؟؟
+ چاننن ....تو داری بابا می شی هوراااااااااا
_ م....من ....چی گفتی ؟؟؟؟
+ گفتم داری بابا میشی ( لبخند )
_ واییی اتتت ( محکم بغلش کرد ) ازت ممنونم مامان خوشگل
+ خواهش می کنم پدر جذاب
_ عاشقتم
+ منم همینطور
بله داستان به خوبی و خوشی تموم شد و بعد از ۹ ماه اونا صاحب یه دختر گوگولی شدن ❤️
درخواستی دارید بنویسید 😉
حمایت فراموش نکنید 😐
۱۰.۹k
۱۲ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.