فیک همسر کوک 5
.. و خودشم رفت گرفت خوابید
صبح پاشد دید کوک خیلی سک.سی خوابیده
روزی: کوک... کوک..
بیدار شو
بیدارش کرد
کوک: چیشده(با حالت خسته)
روزی: پاشو 2ساعت دیگه باید بری ساعت الان 10صبحه
کوک سریع بیدار شد و رفت چمدون و وسایلشو جمع کرد
ساعت 11:30
کوک: عزیزم من دارم میرم
روزی: اول بیا یه بوس خدافظی بده
هالالالای
کوک:خدافظ عشقم
روزی: خدافظ عزیزم
رفت
روزی: دلم برا شوگا تنگ شده بزار بگم بیاد
گوشی شوگا
شوگا: سلام روزی
روزی: سلام شوگا......میگم میشه بیای
شوگا: آره الان میام
روزی: باش منتظرتم
تق تق صدا در زدن
روزی: کیه
درو باز کرد دید شوگاست
شوگا:سلام
روزی: سلام
شوگا: چیشده
روزی: بیا بشین بهت میگم
روزی: کوک رقت کانادا
شوگا: براچی؟
روزی: برای آهنگ seven که بره اونجا اجرا کنه
شوگا: خب
روزی: منم دلتنگش میشم خیلی حالم بده که ممکنه اتفاقی براش بیوفته
شوگا: خودتو نگران نکن بیا اینجا
روزی رقت تو بغل شوگا
ادمین: هوهوهو منحرف نشید شوگا جای برادر نداشته روزیه
روزی تو بغل شوگا گریه کرد
شوگا: میدونم خیلی دوسش داری
همون لحظه خواهر کوک اومد پشت پنجره صحنه ای که روزی تو بغل شوگا بودو دید و ازش عکس گرفت
گوشی روزی
کوک: سلام روزی
روزی با صدایه گریه کرده بود: سلام بله؟
کوک: چیشده گریه کردی؟
روزی: نه پام پیچ خورد
کوک: آخی عزیزم کی پیشته؟ صدا میاد
روزی: شوگاست
کوک: باش خدافظ
روزی: خدافظ
شوگا: چیگفت
روزی: میخواست حالم رو بپرسه
دوباره رفت تو بغل شوگا داد میزد و گریه میکرد
کوک: نیاد از شوگا خوشش بیاد. نکنه شوگا... «کلا بچه همچنین فکرایی میکرد»
گوشی شوگا
جیمین: الو شوگا
شوگا: الو بله
جیمین بدو بیا بیمارستان......
شوگا: چیشده؟
جیمین: به نامجون چاقو زدن
شوگا: وای الان میام
روزی: چیشده
شوگا: به نامجون چاقو زدن
روزی: چیییی؟
صبح پاشد دید کوک خیلی سک.سی خوابیده
روزی: کوک... کوک..
بیدار شو
بیدارش کرد
کوک: چیشده(با حالت خسته)
روزی: پاشو 2ساعت دیگه باید بری ساعت الان 10صبحه
کوک سریع بیدار شد و رفت چمدون و وسایلشو جمع کرد
ساعت 11:30
کوک: عزیزم من دارم میرم
روزی: اول بیا یه بوس خدافظی بده
هالالالای
کوک:خدافظ عشقم
روزی: خدافظ عزیزم
رفت
روزی: دلم برا شوگا تنگ شده بزار بگم بیاد
گوشی شوگا
شوگا: سلام روزی
روزی: سلام شوگا......میگم میشه بیای
شوگا: آره الان میام
روزی: باش منتظرتم
تق تق صدا در زدن
روزی: کیه
درو باز کرد دید شوگاست
شوگا:سلام
روزی: سلام
شوگا: چیشده
روزی: بیا بشین بهت میگم
روزی: کوک رقت کانادا
شوگا: براچی؟
روزی: برای آهنگ seven که بره اونجا اجرا کنه
شوگا: خب
روزی: منم دلتنگش میشم خیلی حالم بده که ممکنه اتفاقی براش بیوفته
شوگا: خودتو نگران نکن بیا اینجا
روزی رقت تو بغل شوگا
ادمین: هوهوهو منحرف نشید شوگا جای برادر نداشته روزیه
روزی تو بغل شوگا گریه کرد
شوگا: میدونم خیلی دوسش داری
همون لحظه خواهر کوک اومد پشت پنجره صحنه ای که روزی تو بغل شوگا بودو دید و ازش عکس گرفت
گوشی روزی
کوک: سلام روزی
روزی با صدایه گریه کرده بود: سلام بله؟
کوک: چیشده گریه کردی؟
روزی: نه پام پیچ خورد
کوک: آخی عزیزم کی پیشته؟ صدا میاد
روزی: شوگاست
کوک: باش خدافظ
روزی: خدافظ
شوگا: چیگفت
روزی: میخواست حالم رو بپرسه
دوباره رفت تو بغل شوگا داد میزد و گریه میکرد
کوک: نیاد از شوگا خوشش بیاد. نکنه شوگا... «کلا بچه همچنین فکرایی میکرد»
گوشی شوگا
جیمین: الو شوگا
شوگا: الو بله
جیمین بدو بیا بیمارستان......
شوگا: چیشده؟
جیمین: به نامجون چاقو زدن
شوگا: وای الان میام
روزی: چیشده
شوگا: به نامجون چاقو زدن
روزی: چیییی؟
۶.۵k
۱۳ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.