فیک همسر کوک P24
و روزی رفت دسشویی و دست و صورتشو شست و خودشو تو آینه دید و یه مشت به آینه زد و آینه خورد شد و دست روزی هم پر خون شد و گریه می کرد
روزی: کوک کاش از همون اول نبودی هق. هق هق هق من چرا باید زندگی کنم و یه شیشه برداشت و کنار رگشو برید
«اگه کنار رگ بریده شه آدم هنوز زندست»
یکم بعد روزی خون دستشو پاک کرد و رفت لباساشو عوض کرد و دراز کشید و فقط آهنگ گوش میداد
خونه عضا و در اتاق تهیونگ
تهیونگ: خب یه امشب اینجا بمون
شوگا: ایو هناسسسسسسس
همه بچه ها اومدن داخل پذیرایی
شوگا: بچه ها فردا تولد جیاست ماهم دعوتیم
بچه ها باشه و رفتن داخل اتاقشون
گوشی روزی زنگ خورد
روزی: الو..
جیا: سیلام خوبی؟
روزی: آره توچی
جیا: منم خوبم میگم من فردا تولدمه و عضا هم میان توهم بیا
روزی: من نمیتونم بعد بهت میگم
جیا: باش باز اگر تونستی بیا
روزی: باش خدافظ
جیا: خدافظ
فردا
ساعت5عضا آماده شدن و رفتن خونه جیا و کوک داداش جیا رو دید
کوک: سلام آقای...
الکس: الکس برادر جیا هستم
کوک: هومم خوشبختم
که زن الکس اومد
«دیانا اسم زنشه»
دیانا: واییی آقای کوک باعث افتخارمه میبینمتون من زن الکس دیانا هستم
کوک: یعنی روزی رو سریع قضاوت کردم«بغض»
کوک: بچه ها من باید برم
تهیونگ: په بمون
کوک: بهت میگم
و رفت خونه دید وسیله ها خونه همش به ریختس و رفت دسشویی و آینه شکسته شده رو دید
کوک: نکنه با تیکه ای از آینه... نه نه زبونتو گاز بگیر که صدا از داخل اتاق شنید و فهمید آهنگ روزیه و خود روزی هم خوابه کوک وقتی دستشو دید فهمید کنار رگشو زده و دستش از مشتش قرمز شده
کوک: هق هق من چیکار کردم «گریه»
که روزی با هق هق کوک چشماشو باز کرد ولی خودشو به خواب زد و حرفاشو گوش کرد
کوک: روزی برات جبران میکنم عزیزم «بغض»
که روزی یهو مثلا بیدار شد کوک رو دید و پشتشو به کوک کرد
کوک اشک از تو چشمش زد بیرون و روزی رو از پشت بغل کرد
کوک: روزی... روزی... منو ببخش..... ترخدا.... میدونی باهام قهر کنی چه آدمی میشم
روزی:......
کوک رفت تو پذیرایی و در بالکن رو باز کرد و میخواست خودشو بندازه پایین که یهو.....
خماریییی
شرط
20لا
20کا
روزی: کوک کاش از همون اول نبودی هق. هق هق هق من چرا باید زندگی کنم و یه شیشه برداشت و کنار رگشو برید
«اگه کنار رگ بریده شه آدم هنوز زندست»
یکم بعد روزی خون دستشو پاک کرد و رفت لباساشو عوض کرد و دراز کشید و فقط آهنگ گوش میداد
خونه عضا و در اتاق تهیونگ
تهیونگ: خب یه امشب اینجا بمون
شوگا: ایو هناسسسسسسس
همه بچه ها اومدن داخل پذیرایی
شوگا: بچه ها فردا تولد جیاست ماهم دعوتیم
بچه ها باشه و رفتن داخل اتاقشون
گوشی روزی زنگ خورد
روزی: الو..
جیا: سیلام خوبی؟
روزی: آره توچی
جیا: منم خوبم میگم من فردا تولدمه و عضا هم میان توهم بیا
روزی: من نمیتونم بعد بهت میگم
جیا: باش باز اگر تونستی بیا
روزی: باش خدافظ
جیا: خدافظ
فردا
ساعت5عضا آماده شدن و رفتن خونه جیا و کوک داداش جیا رو دید
کوک: سلام آقای...
الکس: الکس برادر جیا هستم
کوک: هومم خوشبختم
که زن الکس اومد
«دیانا اسم زنشه»
دیانا: واییی آقای کوک باعث افتخارمه میبینمتون من زن الکس دیانا هستم
کوک: یعنی روزی رو سریع قضاوت کردم«بغض»
کوک: بچه ها من باید برم
تهیونگ: په بمون
کوک: بهت میگم
و رفت خونه دید وسیله ها خونه همش به ریختس و رفت دسشویی و آینه شکسته شده رو دید
کوک: نکنه با تیکه ای از آینه... نه نه زبونتو گاز بگیر که صدا از داخل اتاق شنید و فهمید آهنگ روزیه و خود روزی هم خوابه کوک وقتی دستشو دید فهمید کنار رگشو زده و دستش از مشتش قرمز شده
کوک: هق هق من چیکار کردم «گریه»
که روزی با هق هق کوک چشماشو باز کرد ولی خودشو به خواب زد و حرفاشو گوش کرد
کوک: روزی برات جبران میکنم عزیزم «بغض»
که روزی یهو مثلا بیدار شد کوک رو دید و پشتشو به کوک کرد
کوک اشک از تو چشمش زد بیرون و روزی رو از پشت بغل کرد
کوک: روزی... روزی... منو ببخش..... ترخدا.... میدونی باهام قهر کنی چه آدمی میشم
روزی:......
کوک رفت تو پذیرایی و در بالکن رو باز کرد و میخواست خودشو بندازه پایین که یهو.....
خماریییی
شرط
20لا
20کا
۸.۵k
۱۱ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.