شـآ★پرك ٯلـبم
شـآ★پرك ٯلـبم
ℳ𝒪𝒯ℋ ℳ𝒴 ℋℰ𝒜ℛ𝒯
پــآرت:𝟕
"حال"
_یادت میاد؟
_اون روزا،بهترین روزهای زندگی من بودن...*نگاه به هایری*
_خوابی؟
_این همه مدت من برای کی داشتم حرف میزدم؟
+....(مثلا خروپف)
_یااا
"از دید هایری"
رایحه اون پسر دیوونه کنندهاس...
اون بوی قهوه تلخ،بهترین بوییه که تاحالا شنیدم!
_اهههه دلم برای وقتایی که با جک و جونور های چندش بهت کرم میریختم تنگ شده
+میگفتی...
_اعععععععععععع(داد)
+گوش میدم،میگفتی جئون؟!
_توچیزی شنیدی؟ من که چیزی نشنیدم(نشنیدم،ندیدم،نخوندم)
+فککنم شنیدم یه صدایی میگفت دلش برای اذیت کردن من تنگ شده...!
+تو چیزی شنیدی؟
_ن... ن.. نه کی چی کِی اصن کْی اینو گفته؟
+یه خونآشام به اسم جئون جانگ کوک؟
_جئون جانگ کوک کیهههههه اصننننننننن(داد)
ناگهان صدای پا اومد..
+شششششش ساکت باش میمون!(قیافته حیوون)
؟:تق تق تق(مثلا در زدن🥲)میشه بیام تو؟
؟:میدونم که خواب نیستی..صدات داره میاد
+ریدی!چرا داد میزنی اخه نصف شبی! ساعت ۳:۴۵ دقیقه اس!
دوباره قایم شدم اما ایندفعه بجای کمد،زیر تخت
+چقد زیر تختش کثیفه!خیر سرش شاهزاده اس!(آروم)
+اه یکم دیگه اینجا بمونم حالم بهم میخوره..
"صبح"
«سر میز صبحانه»
؟: پسرم..من میدونم که تو یه دخترو با خودت اوردی خونه،نمیخوا. مخفیش کنی
_میدونید؟؟
؟:معلومه!صداش دیشب تو کل قصر پیچید
_شت!..(آروم)
"از دید کوک"
رفتم بالا تو اتاق تا هایریو صدا کنم که بیاد پایین
+چیلالالنگ کنم تورو..توکه الالنگ تری(هه هه لالنگ🤡)
_تخ تخ تخ(در زدن)
+کیه کیه در میزنه
_منم منم مادرتون غذا اوردم براتون
+غذاااا (درو باز میکنه)
+غذا کو؟
_بیا پایین
+ولی بابات میفهمه که..
_میدونه~~..
+یعنی چی میدونه؟چرا بهش گفتیییی!
_از صدای جیغای جنابعالی فهمید
+شتت!!
دستشو گرفتم و بردمش پایین سر میز
؟:هایری؟؟
+س.. سلام
؟:چقدر بزرگ شدی!!دلم برات تنگ شده بود:]..
+م..مم..ممنون.. منم همینطور... (خجالتی)
؟: چرا معذبی؟ بیا بشین!
خواستیم بشینیم که یکی از نگهبانا اومد تو و گفت:
-ارباب،گرگینه ها حمله کردن!!..
ℳ𝒪𝒯ℋ ℳ𝒴 ℋℰ𝒜ℛ𝒯
پــآرت:𝟕
"حال"
_یادت میاد؟
_اون روزا،بهترین روزهای زندگی من بودن...*نگاه به هایری*
_خوابی؟
_این همه مدت من برای کی داشتم حرف میزدم؟
+....(مثلا خروپف)
_یااا
"از دید هایری"
رایحه اون پسر دیوونه کنندهاس...
اون بوی قهوه تلخ،بهترین بوییه که تاحالا شنیدم!
_اهههه دلم برای وقتایی که با جک و جونور های چندش بهت کرم میریختم تنگ شده
+میگفتی...
_اعععععععععععع(داد)
+گوش میدم،میگفتی جئون؟!
_توچیزی شنیدی؟ من که چیزی نشنیدم(نشنیدم،ندیدم،نخوندم)
+فککنم شنیدم یه صدایی میگفت دلش برای اذیت کردن من تنگ شده...!
+تو چیزی شنیدی؟
_ن... ن.. نه کی چی کِی اصن کْی اینو گفته؟
+یه خونآشام به اسم جئون جانگ کوک؟
_جئون جانگ کوک کیهههههه اصننننننننن(داد)
ناگهان صدای پا اومد..
+شششششش ساکت باش میمون!(قیافته حیوون)
؟:تق تق تق(مثلا در زدن🥲)میشه بیام تو؟
؟:میدونم که خواب نیستی..صدات داره میاد
+ریدی!چرا داد میزنی اخه نصف شبی! ساعت ۳:۴۵ دقیقه اس!
دوباره قایم شدم اما ایندفعه بجای کمد،زیر تخت
+چقد زیر تختش کثیفه!خیر سرش شاهزاده اس!(آروم)
+اه یکم دیگه اینجا بمونم حالم بهم میخوره..
"صبح"
«سر میز صبحانه»
؟: پسرم..من میدونم که تو یه دخترو با خودت اوردی خونه،نمیخوا. مخفیش کنی
_میدونید؟؟
؟:معلومه!صداش دیشب تو کل قصر پیچید
_شت!..(آروم)
"از دید کوک"
رفتم بالا تو اتاق تا هایریو صدا کنم که بیاد پایین
+چیلالالنگ کنم تورو..توکه الالنگ تری(هه هه لالنگ🤡)
_تخ تخ تخ(در زدن)
+کیه کیه در میزنه
_منم منم مادرتون غذا اوردم براتون
+غذاااا (درو باز میکنه)
+غذا کو؟
_بیا پایین
+ولی بابات میفهمه که..
_میدونه~~..
+یعنی چی میدونه؟چرا بهش گفتیییی!
_از صدای جیغای جنابعالی فهمید
+شتت!!
دستشو گرفتم و بردمش پایین سر میز
؟:هایری؟؟
+س.. سلام
؟:چقدر بزرگ شدی!!دلم برات تنگ شده بود:]..
+م..مم..ممنون.. منم همینطور... (خجالتی)
؟: چرا معذبی؟ بیا بشین!
خواستیم بشینیم که یکی از نگهبانا اومد تو و گفت:
-ارباب،گرگینه ها حمله کردن!!..
۵.۵k
۱۶ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.