... مازوخیسم من ...
پارت: 11
#تهیونگ
کلافه تماس جونگکوک رو جواب دادم
_هوم؟
×تهیونگ من درباره اون مشورتت... .
_نمیخاد!.
×یعنی چی؟.
_من از رو//انیا خوشم نمیاد ، خودتو درگیر نکن.
تماس رو خاطمه دادم ، قهوه م رو برداشتم و به سمت پنجره رفتم و مشغول آنالیز کردن دنیای بیرون از پنجره شدم و در حینش هم چند قلوپ از قهوه م رو مینوشیدم
ناخداگاه فکرم رفت سمت اون دختره!
چشمای آبیش ، موهای خرمایی و صافش ، مدل موی روی پیشونیش ، رنگ پوست سفیدش ، ل//ب های متوسط و خوش فرمش...
~آقای کیم؟.
به خودم که اومدم منشیمو تو دفترم دیدم ، اخم کم رنگی کردم.
_خانوم محترم قبل... .
~زدم گویا انقدر فکرتون مشغول بود متوجه نشدید.
_خیلی خب ، چیشده؟
حرف زدنم با رفتن به سمت میز و نشستنم یکی شد
~ام مهمان دارین.
یه تای ابرم بالا رفت ، مشخصا منتظر کسی نبودم
_اوکی ، بفرستش تو.
سرمو تو دستم گرفتم که صدای کفش های زنونه ای وادارم کرد که سرمو بالا ببرم
با دیدن شخص رو به روم آخمم پر رنگ شد!
÷سلام.
_شما اینجا چیکار میکنید؟.
÷خب من بهتون مسیج زدم که یک وقت ملاقات بزارید اما شما انگار به پیام من بی توجه بودید.
_شاید لازم نمیدیدم که جوابی بدم.
÷میدونم که از دیدنم قافل گیر شدید اما مجبور شدم که بیام.
_چطوری اینجا رو پیدا کردین؟.
÷آسون بود!.
÷باید صحبت کنیم.
_تمایلی ندارم چیزی بشنوم راه خروجی هم پشت سرتونه!.
سرشو با تاسف اندکی تکون داد
÷کمی مهر و محبت بد نیست آقای مغرور.
گرد کرد عقب و از اتاق خارج شد!.
بیدار شدم و اطرافمو دید زدم ، هوف دیشب انقدر خسته بودم که بدون اینکه لباسمو در بیارم رو کاناپه ولو شدم و خوابم برد
نگاهی به گوشیم کردم سه تماس بی پاسخ از جونگکوک شدم
تماس گرفتم
×میذاشتی فردا جواب میدای:/ .
_اذیت نکن دیشب خسته بودم خوابم سنگین بود.
×امروز یک دیدار با وکیل کیم دویون دارم الانم دارم حاضر میشم تا سر وقت به قرار برسم توام یک سر به تیمارستان بزن.
_هوففف باشه ، منو بی خبر نزار.
×باشه ، ببین بفهمم نرفتی...
_باشه دارم میگم میرم دیگه.
تماسو قطع کردم
جلوی آینه داشتم کرواتمو میبستم تقریبا پنج دقیقه از وقتمو این کروات لامصب گرفت هیچ باهاش میونه خوبی ندارم
فرمون رو با یک دستی چرخوندم و میدان رو دور زدم و راه اوننن دیوو//نه خونه رو در پیش گرفتم
وقتی که رسیدم وارد اتاقم شدم هوف امروز باید 12 ساعت از عمرمو اینجا بگذرونم
همینکه نشستم در به صدا در اومد!
#ادمین_شارلوت
#تهیونگ
کلافه تماس جونگکوک رو جواب دادم
_هوم؟
×تهیونگ من درباره اون مشورتت... .
_نمیخاد!.
×یعنی چی؟.
_من از رو//انیا خوشم نمیاد ، خودتو درگیر نکن.
تماس رو خاطمه دادم ، قهوه م رو برداشتم و به سمت پنجره رفتم و مشغول آنالیز کردن دنیای بیرون از پنجره شدم و در حینش هم چند قلوپ از قهوه م رو مینوشیدم
ناخداگاه فکرم رفت سمت اون دختره!
چشمای آبیش ، موهای خرمایی و صافش ، مدل موی روی پیشونیش ، رنگ پوست سفیدش ، ل//ب های متوسط و خوش فرمش...
~آقای کیم؟.
به خودم که اومدم منشیمو تو دفترم دیدم ، اخم کم رنگی کردم.
_خانوم محترم قبل... .
~زدم گویا انقدر فکرتون مشغول بود متوجه نشدید.
_خیلی خب ، چیشده؟
حرف زدنم با رفتن به سمت میز و نشستنم یکی شد
~ام مهمان دارین.
یه تای ابرم بالا رفت ، مشخصا منتظر کسی نبودم
_اوکی ، بفرستش تو.
سرمو تو دستم گرفتم که صدای کفش های زنونه ای وادارم کرد که سرمو بالا ببرم
با دیدن شخص رو به روم آخمم پر رنگ شد!
÷سلام.
_شما اینجا چیکار میکنید؟.
÷خب من بهتون مسیج زدم که یک وقت ملاقات بزارید اما شما انگار به پیام من بی توجه بودید.
_شاید لازم نمیدیدم که جوابی بدم.
÷میدونم که از دیدنم قافل گیر شدید اما مجبور شدم که بیام.
_چطوری اینجا رو پیدا کردین؟.
÷آسون بود!.
÷باید صحبت کنیم.
_تمایلی ندارم چیزی بشنوم راه خروجی هم پشت سرتونه!.
سرشو با تاسف اندکی تکون داد
÷کمی مهر و محبت بد نیست آقای مغرور.
گرد کرد عقب و از اتاق خارج شد!.
بیدار شدم و اطرافمو دید زدم ، هوف دیشب انقدر خسته بودم که بدون اینکه لباسمو در بیارم رو کاناپه ولو شدم و خوابم برد
نگاهی به گوشیم کردم سه تماس بی پاسخ از جونگکوک شدم
تماس گرفتم
×میذاشتی فردا جواب میدای:/ .
_اذیت نکن دیشب خسته بودم خوابم سنگین بود.
×امروز یک دیدار با وکیل کیم دویون دارم الانم دارم حاضر میشم تا سر وقت به قرار برسم توام یک سر به تیمارستان بزن.
_هوففف باشه ، منو بی خبر نزار.
×باشه ، ببین بفهمم نرفتی...
_باشه دارم میگم میرم دیگه.
تماسو قطع کردم
جلوی آینه داشتم کرواتمو میبستم تقریبا پنج دقیقه از وقتمو این کروات لامصب گرفت هیچ باهاش میونه خوبی ندارم
فرمون رو با یک دستی چرخوندم و میدان رو دور زدم و راه اوننن دیوو//نه خونه رو در پیش گرفتم
وقتی که رسیدم وارد اتاقم شدم هوف امروز باید 12 ساعت از عمرمو اینجا بگذرونم
همینکه نشستم در به صدا در اومد!
#ادمین_شارلوت
۴.۳k
۱۶ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.