پارت ۳ جون اون دختر سرباز به من چه
سرجوخه:مطمئنید ؟
جیمین:اره ..(جدی)
ات:من با اجازتون میرم
ات ویو
دروغ چرا انقدر جیمین خوشگله که وقتی گفت دوست دخترشم نمیدونم چرا خوشحال شدم حتماً دیوونه شدم بابا یارو رو نمیشناسم نمیدونم چند سالشه اصلاً ولش کن بابا بهش فکر نکنم رفتم توی اتاقم پسره داشت لباس عوض میکرد
ات:معذرت میخوام
سوهو:نه بابا سروان اشکال نداره
ات:بازم ببخشید
سوهو:سروان یه سوال
ات:جانم
سوهو:شما دوست پسر دارین
ات:خیر چطور
سوهو:امم هیچی فقط سوال بود برام
ات:اوهوم برو سر کارت جا نمونی(با مهربونی)
سوهو:چشم قربان
ات:دیوونه
سوهو:(خنده)
جیمین ویو
تو پایگاه نشسته بودم که یهو سوجون اومد تو
جیمین:بعله
سوجون:وایی جیمین هیکل ات و دیدی خدایی خیلی خوبه بنظرت قبول میکنه یه شب باهامون باشه
جیمین:(با حرفش خون به مغزم نرسید مثل سگ زدمش که یهو در باز شد )
ات:داری چیکار میکنی سوجون خوبی
سوجون:ات ...ات این روانیه الکی شروع کرد به زدنم
جیمین:ات داره درو....
ات:چیزی باید میدیدم رو دیدم
جیمین:ات بخدا من کاری نکردم اون درمورد بدنت حرف زد بخدا راست میگم برو شنود اتاقم رو گوش کن
ات:سوجون جیمین چی میگع (بغض)
سوجون:اه اره اصلا من گفتم خوب شد
ات:من تو رو مثل برادرم میدونستم
جیمین:گم شو بیرون سوجون
سوجون با تنه به جیمین رد شد
ات:هقق چرا انقدر بدبختم
جیمین:(نمیدونم چرا اما بغلش کردم )عیب نداره خودم حسابشو میرسم
ات:هقق اینکارو نکن جواب بدی رو با بدی نمیدن
جیمین:ات انقدر مهربون نباش خیلی صدمه میبینی
ات: ببین میشه جیمین صدات کنم ؟
جیمین:چرا نمیشه
ات: ببین ۲۴ سالی که زندگی کردم یاد گرفتم که اگر مهربون باشم خودم صدمه میبینم ولی اگر سرد باشم به دیگران آسیب میزنم پس تصمیم گرفتم مهربون باشم و خودم آسیب ببینم
جیمین:چرا خب به خودت صدمه میزنی
ات:اینجوری راحت ترم
ات ویو
اومدم بشینم رو صندلی اشتباهی نشستم رو پای جیمین با خجالت معذرت خواستم در رفتم
جیمین ویو
وقتی رو پا نشست تح..ریک شدم سریع رفتم دوش اب سرد گرفتم اومدم بیرون بهتر شدم یهو در باز با کسی که دیرم تعجب کردم اون...
#سناریو#بی تی اس #جیمین
جیمین:اره ..(جدی)
ات:من با اجازتون میرم
ات ویو
دروغ چرا انقدر جیمین خوشگله که وقتی گفت دوست دخترشم نمیدونم چرا خوشحال شدم حتماً دیوونه شدم بابا یارو رو نمیشناسم نمیدونم چند سالشه اصلاً ولش کن بابا بهش فکر نکنم رفتم توی اتاقم پسره داشت لباس عوض میکرد
ات:معذرت میخوام
سوهو:نه بابا سروان اشکال نداره
ات:بازم ببخشید
سوهو:سروان یه سوال
ات:جانم
سوهو:شما دوست پسر دارین
ات:خیر چطور
سوهو:امم هیچی فقط سوال بود برام
ات:اوهوم برو سر کارت جا نمونی(با مهربونی)
سوهو:چشم قربان
ات:دیوونه
سوهو:(خنده)
جیمین ویو
تو پایگاه نشسته بودم که یهو سوجون اومد تو
جیمین:بعله
سوجون:وایی جیمین هیکل ات و دیدی خدایی خیلی خوبه بنظرت قبول میکنه یه شب باهامون باشه
جیمین:(با حرفش خون به مغزم نرسید مثل سگ زدمش که یهو در باز شد )
ات:داری چیکار میکنی سوجون خوبی
سوجون:ات ...ات این روانیه الکی شروع کرد به زدنم
جیمین:ات داره درو....
ات:چیزی باید میدیدم رو دیدم
جیمین:ات بخدا من کاری نکردم اون درمورد بدنت حرف زد بخدا راست میگم برو شنود اتاقم رو گوش کن
ات:سوجون جیمین چی میگع (بغض)
سوجون:اه اره اصلا من گفتم خوب شد
ات:من تو رو مثل برادرم میدونستم
جیمین:گم شو بیرون سوجون
سوجون با تنه به جیمین رد شد
ات:هقق چرا انقدر بدبختم
جیمین:(نمیدونم چرا اما بغلش کردم )عیب نداره خودم حسابشو میرسم
ات:هقق اینکارو نکن جواب بدی رو با بدی نمیدن
جیمین:ات انقدر مهربون نباش خیلی صدمه میبینی
ات: ببین میشه جیمین صدات کنم ؟
جیمین:چرا نمیشه
ات: ببین ۲۴ سالی که زندگی کردم یاد گرفتم که اگر مهربون باشم خودم صدمه میبینم ولی اگر سرد باشم به دیگران آسیب میزنم پس تصمیم گرفتم مهربون باشم و خودم آسیب ببینم
جیمین:چرا خب به خودت صدمه میزنی
ات:اینجوری راحت ترم
ات ویو
اومدم بشینم رو صندلی اشتباهی نشستم رو پای جیمین با خجالت معذرت خواستم در رفتم
جیمین ویو
وقتی رو پا نشست تح..ریک شدم سریع رفتم دوش اب سرد گرفتم اومدم بیرون بهتر شدم یهو در باز با کسی که دیرم تعجب کردم اون...
#سناریو#بی تی اس #جیمین
۶.۷k
۲۱ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.