پارت«¹¹
پارت«¹¹
فیک«ازدواج اجباری؟!»
"""""""""""""""""""""""""""""""
ویو بورام«
برگشتیم سرکلاس پیشه کوک نشستم
یعنی حامو عوض کردم
_کی بهت گفته مافیام؟
+جونگهو
که یهو هیونا دختر هرزه ی کلاس اومد
هیونا: کوک
+هوم؟
هیونا: کوک باتوهما
+اکه حرفی، داری میتونی به من بگی
هیونا: من یا کوکم نه تو
که کوک هولم داد رو صندلی
_جانم هیونا؟
راستشو بخواین بغضم گرفتم لوازمامو جمع کردم رفتم کنار جک نشستم«دوست داداشش گفتم تو پارتای اول همسن بورامه و 2 سال از جونگهو کوچیک تره»
جک: چیشد؟
+هیچی ولش«بغض»
_بیا اینجا بورام«عصبی»
+نمیخوام
_بیا اعصابمو به فاک نده«داد»
_بیا دیکه کوجولو ناراحت میشما
+به دیک«سرد»
_نداری که😏
+به دیک جونگهو
که صدای جونگهو اومد
#از من مایه نزاررررررررر
+میزارم تا چشات دراددد
#چته؟
+بدون حرفی رفتم بغلش
#چیه!
+بغل میخوام، فقط بغل تو
#میخوای بریم خونه؟
+اگه میشه:)
_منم میام
#اوکی
«رفتن کارارو انجام دادن بعد رفتن خونه، کوکم همراشون رفت»
پرش زمانی به خونه«
م.ب: چرا الان اومدین
+مهم نی
_خیلیم مهمه...
+به دیکمممم
م.ب: این چشه؟
...«چیزای جدید اضافه کردم ببینید، بورام درسته دحتره کیوتیه ولی به موقعش هات و جذابو جدی و بی ادبه اره»
#نمیدونم
م.ب: اینارو ول کنید بورام شب مهمونی دعوتیم با تهیون برو خرید...بورام ببخشید دخترم اصن حواسم نبود
+اشکال نداره مامان، گذشته
با بغضی که تو کلوم بود که هر لحظه امکان داشت بترکه دوییدم و رفتم تو اتاقم خودمو پرت کردم رو تخت گوشیم و گرفتم تو دستم که روشن شد و عکس خودمو تهیون نمایان شد
+مگه قرار نبود تا ابد باهم دوست باشیممممم چرا انقدر سریع رفتیییی«جیغ»
گوشیمو پرت کردم و خورد توی در صدای خیلی بدی داد
بلند سدم گوشیمو برداشتم
در اتاقم قفل کردم و یه الارم واسه ساعت چهار گذاشتم و رو تختم خوابیدم
"""""""""""""""""""""""""""""""
ویو جونگهو«از تو اتاقش صدای جیغش و بعدش صدای خیلی بدی اومد
م.ب: نباید بهش میگفتم
#مامان تقصیر تو که نبوده
م.ب: اونا خیلی همو دوست داشتن
_میشه بگین این تهیون کیه؟
#دوستش، دوست خیلی صمیمیش
خیلی همو دوست داشت از بچگی باهم بودن، تا زمانی که تهیون 19 و بورام 17 سالش بود تهیون میره فرانسه و به دست یه ناشناس کشته میشه ما به بورام گفتیم خودکشی کرده بفهمه کشتنش خون به پا میکنه، راستی مامان شب مهمونی کجاس
م.ب: خونه ی پدر و مادر تهیون:)
#مرسی من و کوک رفتیم بخوابیم
کوک یالا
_هوم بریم
فیک«ازدواج اجباری؟!»
"""""""""""""""""""""""""""""""
ویو بورام«
برگشتیم سرکلاس پیشه کوک نشستم
یعنی حامو عوض کردم
_کی بهت گفته مافیام؟
+جونگهو
که یهو هیونا دختر هرزه ی کلاس اومد
هیونا: کوک
+هوم؟
هیونا: کوک باتوهما
+اکه حرفی، داری میتونی به من بگی
هیونا: من یا کوکم نه تو
که کوک هولم داد رو صندلی
_جانم هیونا؟
راستشو بخواین بغضم گرفتم لوازمامو جمع کردم رفتم کنار جک نشستم«دوست داداشش گفتم تو پارتای اول همسن بورامه و 2 سال از جونگهو کوچیک تره»
جک: چیشد؟
+هیچی ولش«بغض»
_بیا اینجا بورام«عصبی»
+نمیخوام
_بیا اعصابمو به فاک نده«داد»
_بیا دیکه کوجولو ناراحت میشما
+به دیک«سرد»
_نداری که😏
+به دیک جونگهو
که صدای جونگهو اومد
#از من مایه نزاررررررررر
+میزارم تا چشات دراددد
#چته؟
+بدون حرفی رفتم بغلش
#چیه!
+بغل میخوام، فقط بغل تو
#میخوای بریم خونه؟
+اگه میشه:)
_منم میام
#اوکی
«رفتن کارارو انجام دادن بعد رفتن خونه، کوکم همراشون رفت»
پرش زمانی به خونه«
م.ب: چرا الان اومدین
+مهم نی
_خیلیم مهمه...
+به دیکمممم
م.ب: این چشه؟
...«چیزای جدید اضافه کردم ببینید، بورام درسته دحتره کیوتیه ولی به موقعش هات و جذابو جدی و بی ادبه اره»
#نمیدونم
م.ب: اینارو ول کنید بورام شب مهمونی دعوتیم با تهیون برو خرید...بورام ببخشید دخترم اصن حواسم نبود
+اشکال نداره مامان، گذشته
با بغضی که تو کلوم بود که هر لحظه امکان داشت بترکه دوییدم و رفتم تو اتاقم خودمو پرت کردم رو تخت گوشیم و گرفتم تو دستم که روشن شد و عکس خودمو تهیون نمایان شد
+مگه قرار نبود تا ابد باهم دوست باشیممممم چرا انقدر سریع رفتیییی«جیغ»
گوشیمو پرت کردم و خورد توی در صدای خیلی بدی داد
بلند سدم گوشیمو برداشتم
در اتاقم قفل کردم و یه الارم واسه ساعت چهار گذاشتم و رو تختم خوابیدم
"""""""""""""""""""""""""""""""
ویو جونگهو«از تو اتاقش صدای جیغش و بعدش صدای خیلی بدی اومد
م.ب: نباید بهش میگفتم
#مامان تقصیر تو که نبوده
م.ب: اونا خیلی همو دوست داشتن
_میشه بگین این تهیون کیه؟
#دوستش، دوست خیلی صمیمیش
خیلی همو دوست داشت از بچگی باهم بودن، تا زمانی که تهیون 19 و بورام 17 سالش بود تهیون میره فرانسه و به دست یه ناشناس کشته میشه ما به بورام گفتیم خودکشی کرده بفهمه کشتنش خون به پا میکنه، راستی مامان شب مهمونی کجاس
م.ب: خونه ی پدر و مادر تهیون:)
#مرسی من و کوک رفتیم بخوابیم
کوک یالا
_هوم بریم
۷.۳k
۲۲ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.