هرگز فراموشم نکن.پارت۷
فرداش*
ساتورو،هیما و ساگورو رو برد مغازه شیرینی فروشی*
ساتورو:اینجا همون جاییه که ساتورو گوجو و هیما هیناکی وقت استراحتشونو میگذروندن.یادت میاد هیما؟
هیما:اینجا جای خبلی قشنگیه گوجو سان!
ساتورو:اینقدر نگو گوجو سان.بگو ساتورو.ساتورو.تک کی منو با فامیل صدا زدی؟
هیما لبخندی زد:اخه بی ادبیه اسم کوچیکتونو صدا بزنم.معذرت میخوام ولی چیزی یادم نمیاد.
ساتورو ناامید شد.
هیما:ببخشید ولی من دیگه باید برم.بابت شیرینی ها هم ممنون.
تعظیمی کرد و رفت.
ساتورو دوید سمتشو دستشو از پشت گرفت.دم گوشش اروم زمزمه کرد.
ساتورو:بیشتر از این اذیتم نکن.تو واقعا منو یادت نیست؟یکم فک کن.شاید یادت بیاد.
هیما:ولم کن.
ساتورو،هیما و ساگورو رو برد مغازه شیرینی فروشی*
ساتورو:اینجا همون جاییه که ساتورو گوجو و هیما هیناکی وقت استراحتشونو میگذروندن.یادت میاد هیما؟
هیما:اینجا جای خبلی قشنگیه گوجو سان!
ساتورو:اینقدر نگو گوجو سان.بگو ساتورو.ساتورو.تک کی منو با فامیل صدا زدی؟
هیما لبخندی زد:اخه بی ادبیه اسم کوچیکتونو صدا بزنم.معذرت میخوام ولی چیزی یادم نمیاد.
ساتورو ناامید شد.
هیما:ببخشید ولی من دیگه باید برم.بابت شیرینی ها هم ممنون.
تعظیمی کرد و رفت.
ساتورو دوید سمتشو دستشو از پشت گرفت.دم گوشش اروم زمزمه کرد.
ساتورو:بیشتر از این اذیتم نکن.تو واقعا منو یادت نیست؟یکم فک کن.شاید یادت بیاد.
هیما:ولم کن.
۲.۰k
۲۴ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.