عشق سانسور شده پارت اخر
عشق سانسور شده پارت اخر
خون ها قط شدن
از جام پاشدم
دنبال ات گشتم
از درد میلرزیدم پوست سفیدم با خون تزئین شده بود
یهویی ات رو دیدم که افتاده روی زمین غرق در خاب ابدی:)
نمیتونستم باور کنم دخترکم مرده
اهنگ still with u توی ذهنم پخش شد
چی میشد بهت میگفتم دوست دارم بعد میمردی:)؟
تو ک سنی نداشتی تازه داشتی به بلوغ میرسیدی دختر کوچولوم
جون بابا چشماتو باز کن:)
وقتی بدن یخ کردشو دیدم اشکام شدت گرفتن
بلندش کردم
همیشه وقتی بلندش میکردم قلبش از خوشالی میزد ولی این بار قلبش ایستاده بود:)
روح تو باید تو خونه ی من بمونه جان پدر
با دستای خودم داشتم قبر میکندم... ات رو گذاشتم داخلش
چطور ممکنه تو بمیری دخترکم:)؟
خاکش کردم ک یهویی اهنگ توی ذهنم به آخر رسید
" هنوزم با توعم "
دستام میلرزید نمیتونستم جلوی دست لرزمو بگیرم
قدر بچه هاتونو بدونین:)
۵ سال بعد.
تو این پنج سال رسما من یک مرده ی متحرک هستم
رفتم نشستم روی کاناپه ی کهنه
عکسارو دراوردم تا نگاه کنم
ات داخل عکسای دوتاییمون نبود چطور ممکنه
تند تند عکسارو کنار زدم ولی انگار دستم دور کمر جن حلقه بود
ی کت انداختم روی بالا تنه ی لختم
دوئیدم سمت باغچه
آیا تو اصن وجود داشتی ات؟
مهم نبود زانوم گِلی میشه
نشستمو
قبرشو با سرعت میکندم جسم سختی به دستم خورد
خاک رو زدم کنار
همون عروسک بود
میان اشک های داغ روی صورت خشک زدم لبخند تلخی زدم
تموم مدت توهمی شده بودم؟:)
دیدم اون عروسکو دفن کردم
عروسک خاک گرفته رو برداشتم
تولد بیست سالگیت مبارک دخترم
عروسکو بغل کردم به درد های چندسالم خاتمه دادم
پایان؟!
:)
خون ها قط شدن
از جام پاشدم
دنبال ات گشتم
از درد میلرزیدم پوست سفیدم با خون تزئین شده بود
یهویی ات رو دیدم که افتاده روی زمین غرق در خاب ابدی:)
نمیتونستم باور کنم دخترکم مرده
اهنگ still with u توی ذهنم پخش شد
چی میشد بهت میگفتم دوست دارم بعد میمردی:)؟
تو ک سنی نداشتی تازه داشتی به بلوغ میرسیدی دختر کوچولوم
جون بابا چشماتو باز کن:)
وقتی بدن یخ کردشو دیدم اشکام شدت گرفتن
بلندش کردم
همیشه وقتی بلندش میکردم قلبش از خوشالی میزد ولی این بار قلبش ایستاده بود:)
روح تو باید تو خونه ی من بمونه جان پدر
با دستای خودم داشتم قبر میکندم... ات رو گذاشتم داخلش
چطور ممکنه تو بمیری دخترکم:)؟
خاکش کردم ک یهویی اهنگ توی ذهنم به آخر رسید
" هنوزم با توعم "
دستام میلرزید نمیتونستم جلوی دست لرزمو بگیرم
قدر بچه هاتونو بدونین:)
۵ سال بعد.
تو این پنج سال رسما من یک مرده ی متحرک هستم
رفتم نشستم روی کاناپه ی کهنه
عکسارو دراوردم تا نگاه کنم
ات داخل عکسای دوتاییمون نبود چطور ممکنه
تند تند عکسارو کنار زدم ولی انگار دستم دور کمر جن حلقه بود
ی کت انداختم روی بالا تنه ی لختم
دوئیدم سمت باغچه
آیا تو اصن وجود داشتی ات؟
مهم نبود زانوم گِلی میشه
نشستمو
قبرشو با سرعت میکندم جسم سختی به دستم خورد
خاک رو زدم کنار
همون عروسک بود
میان اشک های داغ روی صورت خشک زدم لبخند تلخی زدم
تموم مدت توهمی شده بودم؟:)
دیدم اون عروسکو دفن کردم
عروسک خاک گرفته رو برداشتم
تولد بیست سالگیت مبارک دخترم
عروسکو بغل کردم به درد های چندسالم خاتمه دادم
پایان؟!
:)
۹.۰k
۲۴ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.