(برادر ناتنی) پارت 6
(برادر ناتنی) پارت 6
يونا: و 19سالمه عمو جون
كوک:خوبه كوچولو …
يونا:بهم نگو كوچولوو
كوک:باشع فسقلی اينجا اتاقته اينجا اتاقه مامانت و بابامه خب و اتاقای ديگه هم مال خدمتكار ها و مهمان ها هست كوچول
يونا:باشع بابا بزرگ (حالت مسخره)
كوک :بسع ديگه خب برو ببين يه چيز هيچ وقت بدون در زدن وارد اتاقم نشو باشه
يونا:دلم ميخواد هرجور دوس دارم ميام(زبون داراز كردن)
كوک:به حرفم گوش كناا بلا سرت ميارماا
يونا:هيچ عنی نميقولی
كوک:الان نشون ميدم كی عن ميخوره و كی نميخوره
كه يهو كوک كولم كرد
يونا:ولممم كنننننن عنتررر
كه يهو كوک شروع كرد به دويدن و دور خوردن
يونا:كوکيی لطفا…سگگگ ولم كن (حيغ)
كه يهو بابای كوک و مامانم و ديدم كه دارن با لبخند بهمون نگاه ميكنن
يونا:ماماننن بهش بگو ولم كنه
م/ی:پسرم ترو خدا اين دختر منو ول كن
كوک:فقط بخاطر شما
پ/ک:خوبه …
يونا:بي ادب بي ادب گوزو(فيكه بچه ها) كه ديدم مامانم با چشم غره و كوک با يه لبخند ترسناک نگام ميكنه هعی…
پ/ک:خب ببينيد وسايلاتون رو اورديم فقط به خدمتكار ها گفتيم همه چيز و درست كنن مشكلی كه نيس هوم
يونا :نه. عمو جون
م/ی:نه ممنونم عزيزم
پ/ک:خب بچهه ها ما قراره بريم شام رستوران دوتايی فردا خب شما مراقب خودتون باشيد خب
كوک:باشه بابا
يونا:باشه خب من ميتونم برم بخوابم
پ/ک:برو عزيزم
كوک:منم ميرم شب بخير
يونا:شب بخير
دويدم بالا ديدم كوكم داره ميدوه كه رفتم داخل اتاقم هنوز درو نبسته بودم كه……
يونا: و 19سالمه عمو جون
كوک:خوبه كوچولو …
يونا:بهم نگو كوچولوو
كوک:باشع فسقلی اينجا اتاقته اينجا اتاقه مامانت و بابامه خب و اتاقای ديگه هم مال خدمتكار ها و مهمان ها هست كوچول
يونا:باشع بابا بزرگ (حالت مسخره)
كوک :بسع ديگه خب برو ببين يه چيز هيچ وقت بدون در زدن وارد اتاقم نشو باشه
يونا:دلم ميخواد هرجور دوس دارم ميام(زبون داراز كردن)
كوک:به حرفم گوش كناا بلا سرت ميارماا
يونا:هيچ عنی نميقولی
كوک:الان نشون ميدم كی عن ميخوره و كی نميخوره
كه يهو كوک كولم كرد
يونا:ولممم كنننننن عنتررر
كه يهو كوک شروع كرد به دويدن و دور خوردن
يونا:كوکيی لطفا…سگگگ ولم كن (حيغ)
كه يهو بابای كوک و مامانم و ديدم كه دارن با لبخند بهمون نگاه ميكنن
يونا:ماماننن بهش بگو ولم كنه
م/ی:پسرم ترو خدا اين دختر منو ول كن
كوک:فقط بخاطر شما
پ/ک:خوبه …
يونا:بي ادب بي ادب گوزو(فيكه بچه ها) كه ديدم مامانم با چشم غره و كوک با يه لبخند ترسناک نگام ميكنه هعی…
پ/ک:خب ببينيد وسايلاتون رو اورديم فقط به خدمتكار ها گفتيم همه چيز و درست كنن مشكلی كه نيس هوم
يونا :نه. عمو جون
م/ی:نه ممنونم عزيزم
پ/ک:خب بچهه ها ما قراره بريم شام رستوران دوتايی فردا خب شما مراقب خودتون باشيد خب
كوک:باشه بابا
يونا:باشه خب من ميتونم برم بخوابم
پ/ک:برو عزيزم
كوک:منم ميرم شب بخير
يونا:شب بخير
دويدم بالا ديدم كوكم داره ميدوه كه رفتم داخل اتاقم هنوز درو نبسته بودم كه……
۱.۴k
۲۵ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.