پارت ۱۲
پارت ۱۲
توی حال خودم بودم که پیامی به گوشیم اومد (اون تصادف اتفاقی نبوده و قتل بوده اگه میخوای بفهمی کی پشت این ماجرا بوده بیا به ساختمان متروکه ی پشت فروشگاه کانگام)
«پایان فلش بک»
جیمین: جی آه را از روی از روی صندلی ماشین بغل کردم و همینطور که توی بغلم بود رفتم توی خونه و جی آه را روی مبل ها گذاشتمش دلم میخواست فقط به چشمای غرق در خوابش زل بزنم یعنی چقدر سختی کشیده؟ به دستاش نگاه کردم قسمت مچ دستش کاملا پوستش رفته بود و سرخ شده بود با دیدن دست هاش رفتم جبعه ی کمک های اولیه را اوردم و کرم را برداشتم و به دست هایش زدم همینطور که داشتم دست هاش را چرب میکردم بیدار شد و چشم هاش را کم کم داشت باز میکرد بلند شد؛ سکوت فضا را فرا گرفته بود تا قطره ی اشک از چشم هاش سرازیر شد و محکم بغلم کرد و با صدای بلند گریه میکرد و وسط گریه اش هم حرف میزد:
ــ لعنتی چرا من رو ول کردی؟ هان؟ میدونی چقدر سختی کشیدم؟ من از بچگی به شما ها وابسته شدم ولی یهو ول میکنید میرید؟ اخه شما هم انسانید؟ من نصف خوشی هام با شما بود چرا با من اینشکلی کردید اخه
جیمین؟
نمیدونستم چی بگم و فقط گذاشتم حرف هاش را بزنه دلم برای موهای مشکیش تنگ شده بود دلم برای اون دختر برون گرای خوش گذرون که گاهی اوقات خل میشد تنگ شده بود ولی دیگه میشه اون دختر را ببینم یعنی اون برمیگرده به خود اولش!
بعد از کلی گریه سرش را اورد بالا با دست هام اشک های روی گونه اش را پاک کردم و بعد بلند شدم تا برم براش از توی آشپزخونه تنقلات بیارم؛ سر یخچال بودم که یهو مثل جن پشت سرم ظاهر شد...
ـــ اوپا چرا ولمون کردی
+ خب ببین الان نمیتونم برات توضیح بدم...
ـــ ولی قطعا یه موضوع مهمی بوده نه؟
+ آره
ـــ اوکی من میرم دستشویی...
جی آه: قبل از اینکه برم دستشویی به خونه یه نگاه انداختم معمولی بود سه تا اتاق داشت یه حیاط خیلی معمولی داشت که وسط حیاط دوتا تاب سه نفری روبه روی هم بود خونه ی خوشگلی بود فقط اینکه جیمین کی این خونه را گرفته خدا میدونه، رفتم دستشویی و آبی به صورتم زدم، جلوی آینه قیافم را نگاه کردم، آستینم را دادم بالا و زخم روی بازوم را نگاه کردم هنوز خوب نشده بود چون بریدگی نسبتا عمیقی داشت استینم را پایین کشیدم
به خودم جلوی آیینه زل زده بودم و به فکر فرو رفتم که جیمین چه شکلی من را از اونجا نجات داد؟ اصلا میدونه یونگی کجاست؟ میدونه تهیونگ میخواد یونگی را بکشه؟
توی حال خودم بودم که پیامی به گوشیم اومد (اون تصادف اتفاقی نبوده و قتل بوده اگه میخوای بفهمی کی پشت این ماجرا بوده بیا به ساختمان متروکه ی پشت فروشگاه کانگام)
«پایان فلش بک»
جیمین: جی آه را از روی از روی صندلی ماشین بغل کردم و همینطور که توی بغلم بود رفتم توی خونه و جی آه را روی مبل ها گذاشتمش دلم میخواست فقط به چشمای غرق در خوابش زل بزنم یعنی چقدر سختی کشیده؟ به دستاش نگاه کردم قسمت مچ دستش کاملا پوستش رفته بود و سرخ شده بود با دیدن دست هاش رفتم جبعه ی کمک های اولیه را اوردم و کرم را برداشتم و به دست هایش زدم همینطور که داشتم دست هاش را چرب میکردم بیدار شد و چشم هاش را کم کم داشت باز میکرد بلند شد؛ سکوت فضا را فرا گرفته بود تا قطره ی اشک از چشم هاش سرازیر شد و محکم بغلم کرد و با صدای بلند گریه میکرد و وسط گریه اش هم حرف میزد:
ــ لعنتی چرا من رو ول کردی؟ هان؟ میدونی چقدر سختی کشیدم؟ من از بچگی به شما ها وابسته شدم ولی یهو ول میکنید میرید؟ اخه شما هم انسانید؟ من نصف خوشی هام با شما بود چرا با من اینشکلی کردید اخه
جیمین؟
نمیدونستم چی بگم و فقط گذاشتم حرف هاش را بزنه دلم برای موهای مشکیش تنگ شده بود دلم برای اون دختر برون گرای خوش گذرون که گاهی اوقات خل میشد تنگ شده بود ولی دیگه میشه اون دختر را ببینم یعنی اون برمیگرده به خود اولش!
بعد از کلی گریه سرش را اورد بالا با دست هام اشک های روی گونه اش را پاک کردم و بعد بلند شدم تا برم براش از توی آشپزخونه تنقلات بیارم؛ سر یخچال بودم که یهو مثل جن پشت سرم ظاهر شد...
ـــ اوپا چرا ولمون کردی
+ خب ببین الان نمیتونم برات توضیح بدم...
ـــ ولی قطعا یه موضوع مهمی بوده نه؟
+ آره
ـــ اوکی من میرم دستشویی...
جی آه: قبل از اینکه برم دستشویی به خونه یه نگاه انداختم معمولی بود سه تا اتاق داشت یه حیاط خیلی معمولی داشت که وسط حیاط دوتا تاب سه نفری روبه روی هم بود خونه ی خوشگلی بود فقط اینکه جیمین کی این خونه را گرفته خدا میدونه، رفتم دستشویی و آبی به صورتم زدم، جلوی آینه قیافم را نگاه کردم، آستینم را دادم بالا و زخم روی بازوم را نگاه کردم هنوز خوب نشده بود چون بریدگی نسبتا عمیقی داشت استینم را پایین کشیدم
به خودم جلوی آیینه زل زده بودم و به فکر فرو رفتم که جیمین چه شکلی من را از اونجا نجات داد؟ اصلا میدونه یونگی کجاست؟ میدونه تهیونگ میخواد یونگی را بکشه؟
۴.۹k
۲۶ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.