Part34
Part34
ات :ته پاشو
تهیونگ: اهه ب.باشع
(ویو تهیونگ )
خیلی تحریک شده بودم نمیتونستم جلوی خودمو بگیرم ات داشت کمکم میکرد بلند شم که ات رو بغلش کردم چسبوندم به دیوار و لبام
رو گذاشتم رو لباش
(ویو ات )
داشتم کمکش میکردم بلند شه که یهو بغلم کرد چسبوندم به دیوار و به طور وحشیانه به لبام حمله ور شد نمیدونم چرا دست خودم نبود داشتم باهاش همکاری میکردم دستشو برد زیر لباسم و شروع کرد به دراوردنشون که جلوشو گرفتم
ات :بسهه تهیونگ م...من نمیتونم انجامش بدم
تهیونگ: ببخشید دست خودم نبود اهههههه فاک
ات :ا..اشکالی نداره که رفتم از اتاق بیرون
م.ا: پس دخترم تهیونگ کو
ات: تهیونگ گفت اشتها نداره
م.ا :اها خودت چی
ات: منم گشنم نیست
تهیونگ :بزور خودمو به حموم رسوندم رفتم تو وان
تهیونگ: اههههه چ...چقدر سرده
(بعد نیم ساعت )
تهیونگ: حالم بهتر شده بود دور یه حوله پیچیدم رفتم بیرون دیدم که ات رو تخت خوابش برده بود خیلی کیوت شده بود
رفتم یه شلوارک پوشیدم دیگه تیشرت نپوشیدم
رفتم رو تخت ات رو بغل کردم خوابیدم
ات: بیدار شدم دیدم ته بغلم کرده برگشتم سمتش دیدم تهیونگ لباس نپوشیده
ات: جیغغغغغغغ
تهیونگ :چیشدهههه ( تعجب )
ات: تو چرا لباس نپوشیدی (سرخ شده )
تهیونگ :چیه خوشت اومده (نیشخند)
ات :.............
تهیونگ :دست ات رو گرفتم گذاشتم روی بدنم
ات :ته پاشو
تهیونگ: اهه ب.باشع
(ویو تهیونگ )
خیلی تحریک شده بودم نمیتونستم جلوی خودمو بگیرم ات داشت کمکم میکرد بلند شم که ات رو بغلش کردم چسبوندم به دیوار و لبام
رو گذاشتم رو لباش
(ویو ات )
داشتم کمکش میکردم بلند شه که یهو بغلم کرد چسبوندم به دیوار و به طور وحشیانه به لبام حمله ور شد نمیدونم چرا دست خودم نبود داشتم باهاش همکاری میکردم دستشو برد زیر لباسم و شروع کرد به دراوردنشون که جلوشو گرفتم
ات :بسهه تهیونگ م...من نمیتونم انجامش بدم
تهیونگ: ببخشید دست خودم نبود اهههههه فاک
ات :ا..اشکالی نداره که رفتم از اتاق بیرون
م.ا: پس دخترم تهیونگ کو
ات: تهیونگ گفت اشتها نداره
م.ا :اها خودت چی
ات: منم گشنم نیست
تهیونگ :بزور خودمو به حموم رسوندم رفتم تو وان
تهیونگ: اههههه چ...چقدر سرده
(بعد نیم ساعت )
تهیونگ: حالم بهتر شده بود دور یه حوله پیچیدم رفتم بیرون دیدم که ات رو تخت خوابش برده بود خیلی کیوت شده بود
رفتم یه شلوارک پوشیدم دیگه تیشرت نپوشیدم
رفتم رو تخت ات رو بغل کردم خوابیدم
ات: بیدار شدم دیدم ته بغلم کرده برگشتم سمتش دیدم تهیونگ لباس نپوشیده
ات: جیغغغغغغغ
تهیونگ :چیشدهههه ( تعجب )
ات: تو چرا لباس نپوشیدی (سرخ شده )
تهیونگ :چیه خوشت اومده (نیشخند)
ات :.............
تهیونگ :دست ات رو گرفتم گذاشتم روی بدنم
۲۱.۹k
۲۹ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.